سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME
سلام... یک بار دیگر موعد انتخابات رسید. برای هشتمین بار ملت برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی پای صندوق­های رأی می­روند. «مجلس شورای اسلامی از نمایندگان ملت که به طور مستقیم و با رأی ملت انتخاب می شوند تشکیل می­گردد که یکی از مهمترین ارکان حکومت بشمار میرود.»امروزه بیش از هر روز دیگری ایران سربلند ما به رای من و تو نیاز دارد.همه باهم گذشته از هر مسلئه و بدور از هرقهری با انتخابات باید حماسه ی دیگری شکل دهیم برای فردای بهترمان... چرا که شرایط و اوضاع حاکم بر حال مردم و خویش را یکایک ما درک میکنیم و باید همراه شویم برای رهایی از مشکلاتِ بحرانی حاکم بر جامعه ی خویش. یاد سخن دوستی افتادم که در وبلاگ خود گفته:اگر از شرایطی که در سه سال گذشته دولت نهم آقای احمدی نژاد و مجلس هفتم به ریاست آقای عادل راضی هستید ،منطقی است که به فهرست اصولگرایان و حامیان دولت رای دهید و اگر راضی نیستیم ، به حرمت هشت سال تلاش آقای خاتمی و دولت اصلاحات و آقای کروبی و مجلس ششم رای میدهیم. به حرمت آزادی و خون شهدا و ارزشهای اصیل انقلاب اسلامی به خواست صدها کاندیدای رد صلاحیت شده در همین انتخابات به خواست صدها کاندیدای رد صلاحیت شده و دوباره تایید شده به خواست بسیاری از فرهیختگان ،هنرمندان ، متخصصان ، دلسوزان ، خدمتگزاران و دانشجویان و اساتید و کارگران و معلمان و روحانیون و فعالین بخش خصوصی و موسسات غیر دولتی به اصلاح طلبان ایران رای میدهیم.
و جز خدا حامی و فریادرسی نیست


علی ::: پنج شنبه 86/12/23::: ساعت 3:9 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

آیا کسی هست که صدای کسانی چون سیامک قاسمی را بشنود.این روزها در بیلبوردهای تبلیغاتی ائتلاف اصولگرایان برای انتخابات مجلس که در خیابانهای تهران به نمایش در آمده است شعاری " مردم ، مجلس ، مدرس "به عنوان شعار اصلی این ائتلاف برای تبلیغات انتخاباتی در نظر گرفته شده است.
اما حقیقتا کدام مردم ، کدام مجلس و کدام مدرس در نظر این دوستان نقش بسته است ؟مردمی که مخاطب محافظه‌کاران دیروز و اقتدارگرایان امروز است آیا مردمی هستند که صاحب حق و نظر بوده و نیاز به قیم و صالح برای نشان دادن و تایید صلاحیت کردن نمایندگانشان ندارند و یا مخاطب این دوستان مردمی هستند که به نیاز به صالحانی دارند تا سره را از ناسره برای آنها جدا کنند و آنها همواره حضور در انتخابات را نه حق شهروندی خود بلکه تکلیف و وظیفه ی خود در مقابل صاحبان و اربابان خود می دانند .و کدام مجلس ، مجلسی که قرار بر آن است که نمایندگانش ته مانده ی لیوان آب رئیس جمهورش را به عنوان تبرک سر بکشند و احسنت احسنت گوی صاحبان قدرت باشند و اربابانشان در مجلس همچون چوپانان راه و مسیر را به آنها نشان دهند و یا مجلسی است که نمایندگانش صدای راستین ملت بوده و در مقابل ظلم و جوری که بر موکلانشان می رود فریاد بر آورده وهمچون بورقانی ها و آرمین ‌ها مجلس را تبدیل به مکانی برای مقابله با جور و استبداد کنند .
و اما مدرس ! مثل اینکه در این زمانه قرار است همه چیز وارونه نشان داده شود. گویی قرار است که در این دوران همه نمادها و اسطوره ها را استحاله کنند و با سنجاق کردن آنها با گروها و افرادی که بله قربان گوی حاکمیت بوده و عطای نمایندگی مردم را به داد و ستد با قدرت بخشیده اند، آن نمادها را نیز به نابودی کشانند .
همگان میدانند که مدرس نماد شجاعت و صراحت در مقابل استبداد رضاخانی بوده است. حال چه قرابتی بین مدرس و نمایندگان به اصطلاح اصولگرا هست، الله اعلم!
اگر در روزگاری ایستادگی و شجاعت و ابراز مخالفت با سیاستهای نادرست حاکمیت برای مدرسها و ملک الشعرای بهارها نام آنها را در تاریخ مبارزات ایران زنده نگه داشته است، بسیاری از نمایندگان شجاع مجلس ششم را با همان ویژگیهای مدرس امروز ترسو ، واداده و غرب گرا... خطاب میکنند؟
آیا مدرس بودن به معنی اطاعت بی چون و چرا از حاکمیت یکدست و رفتار ارباب وار با موکلان است و یا مدرس نماد ایستادگی در برابر ظلم و جور حاکمان است ؟
مدرس کسی بود که در دور اول مجلس شورای ملی با آنکه به عنوان شورای تایید مصوبات مجلس و انطباق با احکام شرع به مجلس وارد شده بود ، هنگامی که تصمیم به ورود به عرصه سیاست ورزی گرفت از سمت خود استعفا داد و خود را کاندیدای مجلس کرد و برای فعالیت سیاسی از مردم زمان خودش بدون آنکه قیمی صلاحیتش را تایید کند رای گرفت و مدرس هرگز حاضر نشد که از جایگاه مذهبی خود برای مداخله در امور سیاسی استفاده کند . مرحوم مدرس با آنکه سیاست را عین دیانت می دانست اما هرگز جایگاه دیانتش را برای رسیدن به اهداف سیاسی مبنا قرار نداد.
من حقیقتا نمی دانم که آیا معنای شجاعت و صراحت در روزگار ما تغییر یافته است؟ آیا حمد و ثناگویی حاکمیت نشانه شجاعت و صراحت شده است؟ آیا اینهایی که شعار مدرس وار بودن می دهند آیا شده است که حتی برای لحظه ای تنها در ذهن خود از این ظلمی که مردم را از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به صورت آزاد منع می کنند و به جای مردم و برای مردم انتخاب می کنند برآشفته شوند ؟
اما براستی وقتی حسین شریعتمداری به عنوان بهترین منتقد دولت نهم لقب می گیرد ، حتما ثناگویان حاکمیت هم شجاعترین نمایندگان و مدرس زمان خواهند بود.
عجبا از دست این روزگار ....


علی ::: دوشنبه 86/12/20::: ساعت 1:22 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

اتفاقات سیاسی اخیر به هیچ وجه دور نمای خوبی از اوضاع در کشور نشان نمی دهد مگر در آینده ی نزدیک شاهد اصلاحاتی خاص باشیم.بدون مقدمه باید بگم اوضاع فعلی سیاسی انتخابتی کشور دقیقا با همین مشخصات، نقطه آغاز جدایی های آشکار اصلاح طلبان در 4 سال پیش رو یادآوری می کنه.بله انتخابات مجلس هفتم.چهارسال پیش در همچین زمانی، ردصلاحیت های گسترده و غیر قابل قبولِ بهترین گزینه های نمایندگی مجلس در کشور باعث سردرگمی اصلاح طلبان شد .
جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین خواستار تعویق انتخابات و در غیر آنصورت تحریم انتخابات شدند.طیف آقای کروبی خواستار اعتراض، لابی با بزرگان نظام و شورای نگهبان و در نتیجه برگزاری در موعد مقرر انتخابات شدند. دولت دکترخاتمی نیز در وسط بلاتکلیف ماند.
در دیدار با مقام رهبری، تعویق را نپذیرفت و بر برگزاری انتخابات تاکید کرد. دولت خاتمی و طیف کروبی به صحبت های رهبری تمکین کردند اما جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب مسئله ی رد صلاحیت ها را قبول نکردند. حوادث و مخالفت های زیادی از جمله استعفای دسته جمعی استانداران وابسته به طیف اول(مجاهدین و مشارکت) اتفاق افتاد اما سرانجام انتخابات برگزار شد و طیف اول انتخابات را تحریم کرد و نتایج را نپذیرفتندو این نقطه آغازی شد بر انشعابات جبهه اصلاحات و تا زمان انتخابات ریاست جمهوری ادامه پیدا کرد.
در نتیجه برگزاری این انتخابات، مجلس بسیار ضعیف هفتم با پشتوانه بسیار کم رای مردم تشکیل شد. این مجلس عملآ به جمهوری بودن نظام خدشه بزرگی وارد کرد.و بیشتر به یک مجلس ناکارامد شبیه بود تا به مجلسی مقتدرو ناظر همچون مجلس اصلاحاتی دوره ی ششم...
از تاریخ بیرون بیاییم اما امروز هم اوضاع مشابهی به وجود آمده. از 255 کرسی تنها امکان رقابت در کمتر از یک سوم برای منتقدین دولت وجود دارد. بسیاری از شرافتمندان ومعتمدین ملت در جبهه اصلاحات توسط جناح حاکم ردصلاحیت شده اند و این جمعیت هم هیچگونه سنگری برای دفاع از خود ندارند.ردصلاحیت هایی گسترده و در بسیاری از موارد غیر قابل قبول که عرصه ی حضور را بر جناح اصلاح طلب سخت کرد و شرایطی بهتراز پیش را برای جناح مقابل طیف اصلاحات مهیا ساخت.اما سازندگان این سناریو شاید مردم آگاه و روشنفکر را به خوبی مدنظر نگرفتند که اینان همان حماسه سازانی هستند که در سخت ترین شرایط به کمک برخواسته و موجب شکل گرفتن آنچه میشوند که انتظار نبوده است.
و حال جدال تحریم انتخابات و یا شرکت در آن باز در مقابل یکدیگر در اذهان قرار گرفته اند که در حوزه های انتخاباتی که عملا عرصه ی رقابتی وجود ندارد و شخص راه یافته مورد نظر به مجلس هشتم با توجه به رد صلاحیت ها مشخص ست چه لزومی دارد؟اما اگر شرکت نکند همانند مجلس قبل فرصت ها را از دست می دهند و طرفداران جریان حاکم کرسی های مجلس را به دست خواهند گرفت و همچون مجلس هفتم شاهد مجلسی گوش به زنگ و ضعیف خواهیم بود و این یعنی جریان حاکم حداقل تا حدود 5 سال دیگر میتواند فعالیت کندو شرایطی که امروزه در کشور و بر سر مردم می آید بر جای خود باقی بمانند و این یک فاجعه بزرگ برای کشور محسوب می شود.

اما من راه حل تحریم را مفید نمی دانم به چند دلیل:
1_ یکبار تجربه شده و جواب نداده. چرا که نتیجه ی تحریم انتخابات باعث شد که شاهد شکل گرفتن مواردی شدیم که نباید شکل میگرفت.
2_ مگر از دل همین مجلس هفتم ، شخصیت های مستقل و اصلاح طلبی بیرون نیامدند که توانستند جلوی دولت فعلی قد علم کنند و جلوی بعضی از انحرافات را بگیرند. پس چرا دوباره از این نعمت هر چند کوچک استفاده نکنیم؟ یادتون باشه تنها کسانی که توی مجلس ملی جلوی رضاخان ایستادند مصدق و مدرس بودن.
3_ مرحله بعد از تحریم، حرکت های مسلحانه خشن و نهایتا تظاهرات و انقلاب خواهد بود. ولی ملت اصلاح طلب که دلبستگی آنان به امام راحل (ره) مشخص شده ، برای حفظ این نظام یادگار امام خمینی نباید گزینه تحریم را انتخاب کنند.
4_ در صورت تحریم علاوه بر تشکیل مجلس ضعیف که اوضاع داخلی را به هم خواهد ریخت، به بیگانگان اجازه فشار مضاعف به کشورمان را در زمینه های گوناگون به دلیل عدم شرکت مردم خواهیم داد و این از شرافت ایرانی اسلامی ما به دور خواهد بود.



علی ::: جمعه 86/12/17::: ساعت 12:0 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

ما ناشادترین مردمان جهانیم. شادی به مفهوم واقعی آن یعنی شادی روحی و باطنی که در زندگی ما تهی از معنا است. نه آن شادی‌های سطحی و گذرا که جز تسکینی مقطعی نیست، بلکه شادی واقعی و پایدار که در آن لذت روح و جان باشد و آدم‌ها را سرشار از مهر به یکدیگر و انرژی کند. در سرزمین مولانا و حافظ و سعدی و خیام هستیم که لُب کلام‌شان رسیدن به شادی و شادکامی است. ما در سرزمینی هستیم که پیام حکیمان و عرفایش نه سوگ و عزا که شادی در وصل معشوق است. اما دریغ که شعرها این روزها به کار تفأل و استخاره می‌آیند یا عروسک‌بازی و نه وصال معشوق!
در عزای مردگان‌مان صیحه می‌زنیم، ضجه می‌کنیم، جیغ می‌کشیم، بر سر می‌زنیم ،شیون می‌کنیم ، سوگواری می‌کنیم، به عزا می‌نشینیم و انبوه مراسم مردگان را داریم اما مذهب ما می‌گوید پیش خدا می‌رویم که سراسر مهر و آرامش است و عجبا اینان ! و عجبا که مرگ در چنین جامعه‌ای چقدر دشوار و جانکاه است . گورستان‌هایمان تیره و تاریک و هراس‌آور در هجوم رنگ‌های تیره و خاکستری است. به مرگ و معاد معتقدیم ولی با اعتقادات متناقض ، از مرگ آنقدر چهره‌ی هراس‌آور و منفوری ساخته‌ایم که انگار هیچگاه گذار پوست‌مان به دباغ‌خانه مرگ نخواهد افتاد.
ما ناشادترین مردمان جهانیم.چون شهرهایمان،لباس‌هایمان ، همه چیزمان را تیره و تار کرده‌‌ایم. رنگ پیش ما مرده است. حتی رنگ را از لباسهای محلی‌‌مان که مظهر انس انسان با طبیعت است گرفته‌ایم. ما سبز نیستیم. حتی زرد هم نیستیم. حتی سیاه هم نیسیتم. هیچیم هیچ! ما دچار هیچ‌رنگی شده‌ایم چون هیچ رنگی شادمان نمی‌کند. از هیچ رنگی لذت نمی‌بریم.
ما ناشادترین مردمان جهانیم. چون غم نان، حتی دانایان را گرفتار خود کرده و اول و آخر کلام بیشتر ما رنج اقتصادی است. بیشتر مردم آن‌چنان هراس آینده دارند که فرصت تفکر درباره چرایی زندگی خود را ندارند!
هستند کسانی که مثل تمام طول تاریخ به ضعفا زور می‌گویند و ملتیان در حال جنگ با یکدیگر! خودمان دست به دست هم داده و زندگی را به کام یکدیگر تلخ کرده‌ایم.شادی از جامعه ما گرفته شده است. شادی را در ذهن یکایکمان کشته‌اند. جوانان به الکل و مخدر پناه می‌برند و پنهان باده می‌خورند که تعزیر نشوند. شادی راستین از آنان گرفته شده است. همه در حال گریز از خود و فراموشی هستند.
هر چه داشته باشیم باز هم ناشادیم. میلیون‌ها نفر در جهان در فقر اما شاد زندگی می‌کنند. میلیون‌ها هندو با تنها لباسی برای بیشتر عمرشان زندگی می‌کنند اما شاد می‌میرند. ولی در کنار ما هستند دنیادوستان و تنگ‌چشمانی  که تا خاک گور چشم‌شان را پر نسازد، در حرص و جوش و ولع و طمع هستند و دنیا را جز برای خود نمی‌خواهند.
ما ناشادترین مردمان جهانیم. چراکه اکثر ما در دیپرشن(depression) و افسردگی به سرمی‌برند. بیشتر ما بیماریم. افسرده‌ایم. خودآزار و دیگرآزاریم. لجوج و کینه‌توز و حسودیم.بسیاری از ما سرشار از کینه و نفرت و بدبینی و تهمت و بهتان و افترا نسبت به دیگران هستیم. چاپلوس و دروغگو و سطحی‌نگر و خودخواه هستیم.آیا بیشتر ما همان ایرانی مفلوک دوران قاجار نیستیم که خـِرت و پرت‌های مدرن به خودمان اضافه کرده‌ایم؟ امروزی شده‌ایم اما دیروزی هستیم.هرچند که تمامی این مطالب تنها یک روی سکه ست اما چگونه می‌توان برای ما ، ما ناشادترین مردم جهان، شادی را با معنای واقعی و پایدار تعریف کرد؟


علی ::: یکشنبه 86/12/12::: ساعت 12:18 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

موسی مندلسون ، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی ، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت .موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار خوب و زیبا به نام فرومتژه داشت. موسی عاشق آن دختر شد ، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل بدقواره او منزجر بود.
زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد ، آخرین شجاعتش را به کار گرفت و به اتاق دختر رفت و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کرد. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت ، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود ؟ دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : - بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند ، ولی خداوند به من گفت : همسر تو گوژپشت خواهد بود .
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم : خداوندا ! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است . لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن . فرومتژه سرش را بلند کرد و به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید .
او سالهای سال همسر فداکار موسی مندلسون بود .



علی ::: جمعه 86/11/26::: ساعت 10:54 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

سلام. ارسطو انسان را حیوان ناطق نامید و سخن گفتن ر ا وجه تمایز حیوان از انسان معرفی کرد .اندیشیدن ، سخن گفتن و برقراری ارتباط ؛اینها عوامل قوام دهنده ی حیات اجتماعی انسان هاست .ارتباط و بر قراری آن طبق موازین همسو با هنجارها از نیاز های اساسی انسان می باشد و براین مبناست که سلول انفرادی یکی از سخت ترین شکنجه هایست که اساس حیات انسان را که برقراری ارتباط و گفتگو با دیگران است را بیرحمانه از او می گیرد. مفهوم ارتباط را نمی توان از حیات اجتماعی انسانها حذف کرد و نادیده گرفت . از انجا که ابتدایی ترین انسانها حتی با ایجاد تصاویر هندسی بر دیواره ی قارها در سدد انتقال تمایلات ، احساسات و افکار خود به دیگران بوده اند. اینها همه گویای گرایش ذاتی انسانها به برقراری ارتباط می باشد رشد و توسعه ی جوامع بشری تا حدود زیادی منوط و مربوط به بر قراری ار تباط می باشد چرا که از طریق ارتباط است که انسانها از اموخته ها ،تجربیات و افکار هم اگاهی می یابند و در اثر فرایند گفتگو و نقد یکدیگر موجبات بلوغ تفکر انسانی را فراهم می آورند . پذیرش این واقعیت مستلزم این نگرش می باشد که هیچ اندیشه و عقیده و یا نهادی در جامعه از حقانیت مطلق نمی باید برخوردار باشد . تاریخ بشر گویای این واقعیتست که بسیاری از عقاید که در زمانه ی خود تردیید ناپذیر و مطلق در نظر گرفته می شدند بعدها درستی انها مورد تردید قرار گرفته است .حق برقراری ارتباط از زاویه ی ازادی بیان به این دلیل می باید مورد توجه قرار بگیرد که چنان چه جامعه مجال بیان عقاید مختلف را ندهد همین امر خود می تواند به گونه ای پویایی جامعه را مختل کند زیرا ممکن است که همان اندیشه که مجال بیان نیافته است بتواند راهکاری برای بسیاری از مشکلات باشد. جلوگیری از بیان عقاید در واقع در راستای سرکوب طبیعی ترین حق انسانی که برقراری ارتباط می باشد انجام می گیرد. خطا پذیری انسانها و تمامی نهادهای اجتماعی از جمله دولت و حاکمیت و حق انسان به بر قراری ارتباط واجب می کند که در فضایی اری از هر گونه قدرت نا مشروع و امرانه ی نهادهای اجبار کننده ؛ افکار ازادانه بیان و مطرح شوند و تعدد آرا و فضای انتقادی منجرو به اصلاح و پویای جوامع انسانی شود و این امر از جمله ضروریاتی را که طلب می کند تکثر و تعدد رسانه ای می باشد. رسانه های مختلف که میتوانند با موضوع های مختلف اقدام به اطلاع رسانی و انتقال افکار خود کنند که می باید از متن جامه به گفتگو . نظارت و انعکاس نظرات خود.مردم و جامعه بر پایه ی حقیقت بپردازند و بر نقادی و پرسشگری جامعه تاکید داشته باشند . به این ترتیب تعدد عقاید مختلف نه تنها منجرو به اصلاح عملکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی می شود بلکه باعث برقرار کردن موازین اصولی میشود. چنین جامعه ای می تواند مراحل رشد و توسعه را پشت سر بگذارد . انسان دارای تعقل و قدرت استدلال است پس انسان حق دارد که انتخاب کند بیان کند و عزل کند .جلوگیری از بیان عقیده در واقع به مانند کشتن حقیقت انسانیست . به راستی که نگرش امرانه در ایران ما در سالهای اخیر در سرکوب عقیده و بیان چه ها که نکرده است. حق طبیعی انسانهاست در بیان عقاید و نشر ایده ها و اگاهی یافتن از واقعیات بر پایه ی چهارچوب مورد تایید کلیت جامعه آزاد باشند .امر مهمی که متاسفانه در سالهای اخیر شاهد کمرنگ تر شدن روز به روز آن هستیم و باعث پررنگ تر شدن خلاف آن .
از این رو انتظارست که الگوهای اجتماع ، مخصوصآ دولت ایران ما با پذیرش تغییرات در عملکردهای واجب الاصلاح در بعد های مختلف فکری و حتی مدیریتی باعث از بین رفتن خطرهای فراوانی از جمله یکدست گرایی افکارها و عقاید ها شوند.که مطمئنن نتیجه ی این عمل باعث جامعه یی دموکرات تر ؛ آگاهتر و آزادتر خواهد بود و مطمئنن فرهنگی شایسته و در خور  حق ازادی بیان و ارتباطها در بین ملت رواج خواهد یافت . که به درستی امروزه یکی از حیاتی ترین ضروریات جامعه ی ایران ما می باشد ...


علی ::: چهارشنبه 86/11/17::: ساعت 1:19 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

دنیا مهد کودکیست عظیم  ، آنقدر بزرگ و بی انتها که کودکان پس از ورود به آن تمام گذشته خویش را از یاد می برند و با اشتیاق مشغول بازی می شوند ... عظمت جهان مغرورشان میکند ... خیال می کنند بزرگ شده اند !!! بیاره انسان که غافل است از آنجایی که در آن بوده و جایی که به سمتش خواهد رفت و من کودکی غریبم میان این هجوم هم نوعانم ..... در آن دمی که انتظار یاری ام به اوج خویش می رسد نمی شنود کسی صدای زجه هایم را .... و گاه غرق می شوم درون مهد خاکی زمان و خویش نیز دست بر آتش جهالت می برم .... امان از درد این خود سوزی بی تدبیر ..... کجاست سمت حیات ؟ دلم برای دمی زندگی تنگ شده !!!

ecom

صدای هق هق گریه های نکرده ام به آسمان رسید در آن زمان که شک تمام هستیم را به دست بادبی رحم سپرد و رفت .... ومن میان بود و نبودش به استیصال خویش می رسیدم .... چقدر سخت است بودنی بدون درک حضور بی وصفش ....
صدای جوانی تمام کوچه باغ خشکیده درون ملتهبم را پر کرد ::

به کجا چنین شتابان؟



علی ::: پنج شنبه 86/11/11::: ساعت 12:4 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

گاهی اوقات آنقدر این زندگی تحویلت می گیره، که دوست داری دودستی بهش بچسبی و فریاد بزنی ؛ای زندگی تا ابد با من باش .
ولی در مقابل لحظاتی پیش میاد که هیچ رقمه باهات راه نمیاد . . . . پشت سر هم بد بیاری و ناسازگاری ، هیچ چیز با هم جور در نمیاد  ، اصلآ انگار که دست به دست هم دادن تا تو رو از این دنیا و زندگی و آدماش متنفر کنن .
این حالات و فراز و نشیب ها کم و بیش واسه هر کدوم از ما ممکنه پیش بیاد ....
یکی انقدر از این خوشبختی زودگذر سر مست می شه که تحمل سختی براش غیر ممکن می شه و یکی دیگه آنقدر زیر بار غم و سختی کمر خم می کنه ومی شکنه که حتی فکر خوشی هم براش آرزو می شه .
آره  ، زندگی یعنی همین ؛ گاهی با ماست و گاهی بر ما . . . هر که با این نوسانات هماهنگ شد و به نفع خودش و زندگیش از اونها سود برد  ،برنده است و می تونه تا حدودی احساس خوشبختی کنه .
.
.
خوشبختی . . . !!!
چیزی که حتی تصور کردنش هم سخته .


علی ::: دوشنبه 86/11/1::: ساعت 3:12 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

چرا به مهتاب قانع شدیم ، پس خورشید چی ؟!!
این روزا به خیلی از تلخیهای جوامع می خندم ، گاهی اوقات که از بیرون این آکواریوم به خودمون نگاه می کنم ، واقعا خندم می گیره ‍‍؛ از حرکاتمون  ، رفتارمون  و مشغولیاتمون . ولی خیلی زود  این خنده ها تلخ می شن که بعضی وقتامنجر به ریختن اشکها هم میشه و با سرتکان دادنهایی پر از حسرت خلاصه میشن. ( شدم ) مثل یه ماهی توی  دسته ماهیهای ترسو که با هر ضربه به شیشه با ترس و لرز مسیرمون روعوض می کنیم ، جایی رو هم که نداریم بریم ، به ناچار یه گوشه منتظر ضربه بعدی می مونیم .
ما واقعا خنده دار هستیم مگه نه !؟؟ هر کس که دید و نخندید بلد نیست بخنده یا که قبلش  از گریه دق کرده و مرده پس مجالی برای خندیدن نداره؟!!!
چند روز پیش پیرمردی توی تاکسی بهم می گفت : ببین پسر به اونی که چیزی نمی دونه و دم نمی زنه یه چوب باید زد ولی به اونی که می دونه و دم نمی زنه باید دوتا زد ... چون و چراش رو مسلمآ خودتون می دونید ! ( یعنی ( من ) هم جزء اونایی ام که باید دو تا بخوریم ؟! )
نمی دونم ... فقط کاش می شد که به جای نگاه کردن به نیمه پر لیوان ، جرات پر کردن نیمه خالی رو داشته باشیم و به این سوسوی ضعیف قناعت نکنیم .
باور کنید که جای ما فقط  اینجا نیست ... لیاقت مامیتونه دریاها باشه !


علی ::: دوشنبه 86/10/24::: ساعت 12:11 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

اوضاع ناامید کننده یست . خبرها و اتفاقات اخیر به هیچ وجه دور نمای خوبی از اوضاع در کشور نشان نمی دهد . نه فقط از آن رو که فشار برخی ها بیشتر شده و سرکوب شدیدتر ،یا هم میهن تعطیل شده و ایلنا منفعل. نه فقط به خاطر 5شغله بودن " الهام " و سهمیه بندی ها وتبعید معلمان وخفقان دانشگاه نه بخاطر محروم شدن از مصرف ساده ترین مواد غذایی.نه بخاطر شفاف نبودن خروج برخی رقم های میلیاردی وهزاران موارد دیگر.نه! اینها همه به جای خود مواردی توجیه ناپذیرند ، در حالیکه این روزها گویی بی تفاوتی عمیقی ما را فراگرفته . دیگر نه به خاطر تعطیلی یک روزنامه پر تیراژ ماتم زده می شویم و نه با دیدن بازداشت ها در خیابان غمگین . نه افزایش کرایه ها و قیمت ها غیر قابل هضم و نه نقض آشکار حقوق مان عجیب . گویی همه چیز را پذیرفته ایم و سرنوشت محتوم خودمان می دانیم . با قبول تمام مشکلات و محدودیت ها و فشارهای وارد بر مردم ، اما اینچنین است که ما در این ایام با گرفتن هر حقمان ، دیگر به جای اعتراضهای اصولی یا حداقل شکایت و ابراز انزجار به این فکر می کنیم که باز جای شکرش باقی ست که هنوز حق دیگری را داریم! آشکار است که برخی از قدرتهای فعلی در بستن هر راه اعتراض و انتقاد می کوشند ، ولی با این همه اراده ای هم برای شکستن این وضع دیده نمی شود. این روحیه باعث اکتفا به حداقل ها برای مردم و کم کردن هزینه برای برخی قدرتمندین می شود . عادی شدن نقض حقوق شهروندان خطریست که بیش از پیش نمود پیدا کرده است . آنچنان که مثلا" از الآن همه گی آمادگی رد صلاحیت همه نوعه را در انتخابات مجلس داریم . یا حتی به نظر می رسد روحیه جمعی اینقدر پایین آمده که اگر طرح پیشنهادی سهمیه بندی برق رییس جمهور جدی باشد ، و یا سهمینه بندی گاز در این فصل زمستان ، با کمترین هزینه مردمی قابل اجراست ؟!این افول اعتماد به نفس علاوه برافزایش حرکات غیر قابل توجیه ؛ بی شک در روابط اجتماعی ، اخلاقی و فرهنگی ما تاثیر مخربی خواهد گذاشت ، همانطور که شواهد در این چند سال اخیر موید این قضیه است . اوضاع خوب نیست . ده ها سوال در ذهنم برای برون رفت از این بی تفاوتی و عقب نشینی جامعه ، فارغ از تمام علت ها ، شکل گرفته . شاید این وظیفه روشنفکران باشد که بگویند چه می شود کرد یا شاید هم جامعه شناسان وروانشناسان . نمی دانم . اما آنچه دردناک است اینکه بعید است گوش شنوایی برای این راه حل ها پیدا شود !

علی ::: چهارشنبه 86/10/19::: ساعت 12:19 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>