محمد (ص) در حال راز و نیاز با معبود خویش است ، از عداوت شهر به کوهستان ؛ منزلگاه خدا پناه آورده تا نزدیکتر به او باشد تا به خلق دغل. در نجوای کلامی است ، سراسر نیاز است و شور و شعف ، سراسر خواهش ، چیزی میخواهد که دیگران را تاب شنیدن آن نیست و توان دیدنش را.
سالها ست که میاید و هر بار ذرهای از هستی در جانِ محمد امین نقشی روشن میسازد... سالها گذشته است.
صدایی آشنا میاید ، صدایی بسیار آشنا.
اقرا باسم ربک الذی خلق
محمد چه چیز را میبایست بخواند ، او که خواندن و نوشتن نمیداند. آری محمد خود می دانست کتابی جز آفرینش برای خوانش در پیش رویش گشوده نیست ، او هستی را میخواند ، او از بودن سخن میگوید. از برابری انسانها و نژادها و رنگها...
حال محمد آن میگوید که دیگر کلامها خاموش میشوند ، آن میبیند که دیگر دیدهها نمییابنش و آن میشنود که گوشها نمیشنود.
کوه در رقص آمد چالاک شد
در تمام دنیاوقتی انسانها خوشحال هستند،لبخندمی زنند.انسان شناسان،شاهد این واقعیت بوده اندکه لبخند،یکی از جهانی ترین ومخشص ترین احساس های انسانی است.از فاصله ی 45متری به وضوح می توان لبخندرا برروی صورت فرد شناخت؛اماهیچ احساس دیگری را نمی توان به راحتی شناسایی کرد.باید خیلی بیش از این ها به یک فرد نزدیک باشید تا پی ببرید او حالتهایی چون تعجب،خشم،ترس،نفرت یا شرم دارد.درضمن،توانایی لبخند زدن،بیان کننده ی یکی از تفاوتهای اصلی «فیزیولوژیکی» بین انسان و حیوان است.هرچند ممکن است به طور سمبلیک از لبخندیک ببر صحبت کنیم،اما همه می دانیم بیشترحیوانات نمی توانند لبخند بزنند.وقتی آنها دندانهای خودرا نشان می دهند،به طور معمول نه خوشحال هستند و نه لبخند می زنند؛بلکه درحال آماده کردن خود برای حمله هستند.آنها به دلیل رضایت از زندگی نمی خندند؛دربرخورد با یکدیگرلبخند نمی زنند؛برای رهایی از تنش نمی خندند و به طور کلی مکانیزم خندیدن،از قلمرو زندگی حیوانات جداست...
![لبخند](http://parsiblog.com/PhotoAlbum/ecom/labkhand.jpg)
لبخند،اهمیت فوق العاده و رضایت بخشی در رفتار متقابل اجتماعی و سلامتی دارد.افرادی که به سادگی لبخند می زنند؛از سلامتی جسمانی و روانی بیشتری نسبت به افرادی که همیشه غمگین به نظر می رسند،برخوردار می باشند.ماهمچنین می دانیم لبخندزدن در تولیدهورمون های خاصی موءثر است که برضربان قلب و فشار خون تأثیرمستقیم دارد.افراد شاد،به طور معمول کمتر از افرادی که به طور دائم احساس نگرانی و بدبختی می کنند،بیمار می شوند.آن دسته از افرادی که توانایی دیدن بُعد روشن و مثبت زندگی را دارندو همواره خوشبین هستند،کمتر احتمال دارد به اختلال های ناشی از فشارروانی مبتلا گردند.افرادی که هروقت لازم باشد،می توانند لبخند بر لب آورند،به خود کمک می کنند تا در آرامش و امنیت خاطر باقی بمانند....
شاد باشید و خندان
یک لحظه چشمانمان راببندیم!فرض کنیم فقط یک روز؛فقط یک روز ازعمرمان باقی مانده است!!فقط تا غروب فردا!! چه خواهیم کرد؟!وچه نخواهیم کرد؟! آنچه انجام میدهیم بیشتراست یا آنچه ازآن دوری میکنیم؟! بیایید.راحت باشید.بگویید.بنویسید.همه مثل همیم!! شایدنوشته ی کسی؛دوای درد کسی دیگرباشد...شاید....خداکند...یاعلی...
ساختار طبیعی فلات ایران در طول اعصار تاریخی این مرز و بوم و مرکزیتی که به دلیل داشتن پل ارتباطی بین شرق و غرب عالم داشت باعث شد که این سرزمین سالیان سال در معرض یورش و تهاجمات اقوام و ملل گوناگون قرار گیرد. بدیهی است که این یورشها توسط اقوامی که دارای فرهنگ و اعتقادات ویژه خود بودند صورت میگرفت و شدیدترین فشارها را بر فرهنگ بومی و سنتی جامعه به وجود میآورد. بدین گونه قوم ایرانی که از اعصار باستان اعتقاد به پوشیدگی و مستوری زن داشت و حتی خدایان و الهههای خود را در اوج پاکی و قداست میپرستید و با قبول دین اسلام و تأکید و تأیید این دین بیش از پیش بر پوشیدگی زنان دقت میکرد، تحت فشارهای گوناگون قرار گرفت : « هجوم مغول بعینه نمونهای از این فشارها مبنی بر حضور زن بدون پوشش در مجامع عمومی بود که پس از قدرت گرفتن حکومتهای شیعی مذهبی چون سربداران و صفویان منتفی شد و زن ایرانی با پوشش همچنان به حضور خود در اجتماع میپرداخت.» دوران قاجاریه به عنوان نخستین دوران رویارویی نزدیک با غرب حائز اهمیت بود. ایرانیان نخستین تجربیات تلخ شکست از غرب را در جنگهای ایران و روسیه آزمودند و به ناچار به تفوق نظام جنگی و علمی آنان آگاه شدند. بروز جنگهای ایران و روس، روابط ایران را که سالیان سال به دلیل جنگهای داخلی از اوضاع جهانی بی خبر بود گسترش داد و رفت و آمد خارجیان فزونی گرفت. از سویی دیگر اعزام محصلین ایرانی به خارج از کشور به منظور کسب علوم و فنون جدید، ایرانیان را با سبک زندگی غربی آشنا کرد. همین رفت و آمدها به دربار و ارتباط خارجیان با ایرانیان در نوع پوشش مردان تأثیر گذاشت و کم کم استفاده از پیراهن و کفش چرمی معمول گشت. تغییر لباس زنان اندرون نیز پس از سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا آغاز شد و به تدریج از حرمسرای شاهی به خانه اعیان و سایر اقشار جامعه سرایت نمود. اما پوشش زنان در بیرون از خانه تا دوره مشروطیت و مدتی پس از آن به همان شکل سنتی (چادر، چاقچور و روبنده) بود. تحولات سیاسی ایران پس از انقلاب مشروطه در جامعه زنان بی تأثیر نبود، به ویژه آنکه احزاب سیاسی و گروههای متعدد مسئله تعلیم و تربیت زنان و اصلاح وضعیت آنان را در رأس برنامه خود قرار داده بودند. آنان یکی از عوامل اصلی متمدن بودن را حصور زنان در عرصه اجتماع میدانستند و مانع اصلی این حضور را در سبک و شیوه زیستی و سنتی جامعه و نوع پوشاک جست وجو میکردند. بنابر این به دنبال یک سری انتقادات نسبت به حضور زنان در اندرونی، خواستار حضور آنان در جامعه بودند. بدین منظور یک جریان پنهان اما مستمر با بیان آزادی زن از اسارت بین تجددخواهان بروز کرد. اینان خواستار حضور زن در عرصه اجتماعی بودند و از وضع حجاب سخن به میان میآوردند. با روی کار آمدن رضاشاه کسانی که ترک سنت و اخذ فرهنگ غربی را مهمترین عامل پیشرفت میدانستند در پستهای کلیدی کشور قرار گرفته و مسئولیتهای حساسی را برعهده گرفتند .اینان سیاست « مدرن» کردن کشور را در زمینههای اداری، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مد نظر قرار دادند. در اولین مرحله سیاست نوسازی فرهنگی پوشاک مردان مورد توجه قرار گرفت و با وضع قانون 1307ش جز طبقه روحانیان، کلیه اتباع ذکور ایرانی موظف شدند به لباس متحدالشکل درآمده و کلاه خارجی با نام کلاه پهلوی بر سر بگذارند. با اجرای این قانون که بلافاصله در ادارات دولتی و خصوصی و سطح شهر اجرا شد به تدریج از تعداد افراد که مجاز از استفاده از لباس روحانیون بودند کاسته شد. سفر رضاشاه به ترکیه در سال 1313ش اثر عمیقی بر نگرش او نسبت به میزان استفاده از پوشاک غربی و دیگر الگوهای غربی گذاشت. از آن به بعد جهت جبران عقب ماندگی ایرانیان ترکیه ملاک و الگوی پیشرفت شد. اولین اقدام رضاشاه پس از بازگشت از سفر ترکیه تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو به عنوان کلاه بینالمللی بود. سپس در فاصله سالهای 1313ش تا 1314ش به منظور آماده ساختن افکار عمومی جهت کشف حجاب اقدامات وسیع تبلیغاتی صورت پذیرفت و کم کم در مدارس و جشنهای فرهنگیان حجاب ممنوع گشت. به دنبال این سیاست، رضاشاه در اوایل خرداد 1314ش به کلیه وزرا، مدیران ، رؤسا و کارمندان دولت دستور داد که هفتهای یک شب با خانمهای خود در کلوپ ایران حضور یابند. او به حکمت وزیر فرهنگ امر کرد که مدارس زنانه معلمان و دختران میبایست بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد او را به مدارس راه ندهند.
![رنگ رخسار](http://yaldabox.com/uploaded_images/Hejab01.jpg)
از سویی دیگر به پارهای از فرهنگیان دستور داده شد که جمعیتی تشکیل داده و با حمایت دولت پیشقدم نهضت آزادی زنان گردند. این جمعیت بعدها « کانون بانوان» نامگذاری شد. با این تمهیدات در آبان ماه سال 1314ش به هنگامی که شاه پس از بازگشت از سفر مازندران از میزان موفقیت و پیشرفت بی حجابی بانوان سؤال کرد وزیر معارف پاسخ داد: « اکنون دختران خردسال با روی گشاده به مدرسه میروند ولی نسبت به زنان سالخورده، تنها این اقدام معارف کافی نیست، باید در خانوادههای عالی مملکت یک عمل جدی به ظهور برسد. اگر شخص اعلیحضرت پیشقدم شوند، مردم هم تأسی خواهند کرد.» بالاخره در روز 17 دی ماه 1314ش در عمارت دانشسرای عالی تهران با حضور شاه و خانوادهاش جشنی برپا شد تا دیپلم فارغالتحصیلان به آنها اعطا شود. در این مراسم رؤسای مدارس و همسران صاحب منصبان عالی رتبه و همسر و دختران شاه بدون حجاب ظاهر شدند و این روز به نام روز آزادی زن و کشف حجاب نامگذاری شد. از آن پس جشنهای متعددی برگزار شد و مقامات عالی رتبه مملکتی و نظامی، رؤسای ادارات و کارمندان با زنان بی حجاب خود شرکت میکردند. از سوی دیگر در یک اقدام خشن از سوی نیروی انتظامی در سراسر کشور حجاب زنان شامل چادر و چاقچور و روبنده از سر آنان به زور برداشتهشد...
![رنگ رخسار](http://yaldabox.com/uploaded_images/Hejab02.jpg)
یکی از گواراترین و بهترین چیزها در جهان آب است ، قطره قطره آن دهان تشنه کامی را طراوت بخشیده و حیات دوباره ای به آدمی می دهد،حال تصور کنید!سیل هولناکی را در یک منطقه ،چه فاجعه ای به بار می آورد!اینک یک سوال: چه فرقی بین آن سیل مخرب و قطره قطره ی آب حیات بخش وجود دارد؟می گوییم: تربیت!آب از سد راه افتاده طی مراحل عملی مدیریت می شود و مورد استفاده قرار می گیرد.
احساسات و غرایز ما نیز اینگونه هستند، اگر مدیریت شوند باعث تعالی روحمان و سلامت جسممان می شوند، و اگر مدیریت نشوند، شهر وجودمان را متلاشی می کنند.
و اما چگونه آزردگی ها و احساسات بد را تحمل کنیم؟دکتر شریعتی در رابطه با آزردگی هایی که می بیند، ترجیح می دهد بزرگواری گول خور باشد، و با دلگیری خاصی فریاد بر می آورد:«خدایا اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میار که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید این شبه آدمهای اندک را متوجه شوم، چرا که دوست تر می دارم بزرگواری گول خور باشم تا کوچکواری گول زن»
حال با توجه به سخنان دکتر شریعتی: این سوال مطرح می شود که: اگر دیگران در دفتر زندگیمان خطی به خطا کشیدند ،چه کنیم؟جواب: باید با پاک کن اغماض پاک کنیم.یعنی بزرگوارانه از آن چشم بپوشیم.همچنان که خواجه ی شیراز می سراید: «وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم...که در طریق ما کافریست رنجیدن»
شما چه تعریفی از خوبی دارید؟ خوبی یعنی چه؟برایتان می گویم:درخت خوبی دارای دو شاخه است: محبت کردن بی بهانه به دیگران و بدیهای دیگران را فراموش کردن.
سخنان سخت و درشت دیگران را شنیدن و با سخنانی لطیف جواب دادن،تنها از صفات انبیاست، که همگی ما می توانیم اینگونه باشیم.
به قول فرزانه ای:«دیروز تو گذشت،دیشب تو گذشت،امروز تو گذشت،آیا در میان اینهمه گذشت، تو هم می گذری!»
یادمان باشد صبور بودن به تنهایی یک ایمان است و خویشتن داری یک نوع عبادت....
در پناه حق
شنیدهام ، سرنوشت عالم در لوحِ محفوظ نوشته شده و هیچ کسی را به آن لوح دسترسی نبوده است الا محبوبترین فرشتهی خدا. فرشته را حس کنجکاوی تحریک ساخته و قسمتی از آن را میخواند «و چون خدای آدم را بیافرید از بهترین ملائکش بر او ایراد سازد که ما تو را بنده و شاکریم ، از چه روی کسی را خلق ساختهای که جز فساد و ویرانی سودی ندارد. بدین گونه خدای را خشم فراگرفته او را رجیم و رانده کند ، از عرش فرود آورش». چون خلق آدم به پایان رسید ، خدای او را بر ملائک عرضه کرد ، همه سر تعظیم فرود آوردند جز فرشتهای که در جستجوی آن نافرمان همی گشت میزد. پس ابلیس را چارهای نبود جز آنکه به سبب عشقِ بیپایان و حسابش بر این اعتراض. بزرگترین اعتراضی که توان تصورش هم نیست.
اینگونه ایستادن در برابر آنکه همه چیز توست ، با تمام آگاهی و بصیرتش ، کاری است قابل ستایش که آدمی را قدرتش نیست. پیراهن عمارت از تن بیرون ساختن و لباس ذلت پوشیدن ، فردوس و جنات را معاوضه با گرمای صحراهای زمین بیهیچ سود و ثمر و وعدهای ، کلاه پادشاهی از سر برداشتن و تسلیم محضِ امیر گشتن. کدامین ما ذرهای جرات داشتهآیم بدینسان؟ کدامین ما بدون وعدههای شیرینش به سویش شتافتهایم با قدمهای استوار؟ کدامین نگاه ما از سرِ لطف به کودکی یتیم و بیوه زنی درمانده و سالمندی دردمند افتاده است (جز برای باغی در سرزمینِ شیطانِ نفس)؟.
مترو که رسیدم ساعت نه و نیم شب بود و توی واگن فقط من بودم و یه خانم که یه دختر کوچیک داشت که اون سر واگن بودند ... دست براش تکون دادم ، دوید و اومد کنارم... با هم یه عالمه حرف زدیم ... به یه ایستگاه که رسیدیم به صندلی قسمت خانم ها اشاره کردم و گفتم می دونی چه رنگیه ؟ گفت تو بگو ! ... گفتم نارنجی... گفت نه خیرم ! زرده! ... یه چیزی بود بین زرد پر رنگ و نارنجی ... با جدیت گفتم راست می گی ها ... بهش نگاه کردم و گفتم فکر می کنی چشمام اشکال داره ؟ اومد توی صورتم با دقت چشمام رو نگاه کرد و گفت نه ! چشمات سالمه ... توی اوج صداقت گفت می دونی چیه ؟! مامانت اشتباه بهت رنگ ها رو یاد داده... تا چند روز توی فکر این جمله بودم ... چشمای ما اشکالی نداره ما بد یاد گرفتیم یا شاید بد بهمون یاد دادن !!
![](http://www.irib.ir/health/image/51.gif)
کاش قبل از هر حرفی یک درصد هم احتمال اشتباه بودنش رو بدیم ... بعضی وقتا ما به خاطر اون چیزایی که یاد گرفتیم و رفته توی مُخمون و شده ملکه ذهنمون،خیلی حق به جانب حرف می زنیم ... نظر خودمون رو بهتر و کامل تر از نظر بقیه می دونیم . تقصیری هم نداریم، رنگ ها رو بد یاد گرفتیم !!
![](http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/abjikoochike/rangekoodaki.JPG)
جنگی بپاست ، از هر سو صدایی می آید ، درِ اتاقم را بستم ، چشم هایم را نیز ، و به چیزی میاندیشم که نمیتوان گفت که هست چون چشم را تاب دیدن نیست و نتوان گفت نیست چون قلب چونان مدام نامش را فریاد میزند که لحظهای آرام ندارد ، ای کرانه ی بیکران و ای طلوع بیغروب. آسمان ها و زمین گواه تواَند. آنچه داریم از هر جنس که باشد عطیه و امانتی از تواَند. جز ذکر به سنای کِه توان گفت ، درد به درمانگَه کِه توان برد ، بر درد حکیم است و بر شفا عاجل. بر هر دل شکسته لانه کرده و بر هر شر سنگها افکنده و درِ روزی بر کس نبسته.
آه
آنقدرها توان گفت که پایان ندارد
هزاران قلم و دفتر ، نهایت ندارد
ذرات دو عالم چِه اند ، خرده غباری
کین سرآغاز را پایان ندارد
چشمایم را باز کردم ، حال خوبی داشتم ، احساس سبکی و نشاطی سراسر وجودم را در برگرفته بود ، در را باز کردم دیگر خبری از جنگ و سر و صدا نبود ، همه جا آرام بود اما من تنها نبودم....
حضرت على (ع) مىفرماید: «هیچگاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند و او را به هیچ کارى مجبور نکردم و او نیز مرا آزرده نساخت. در هیچ امرى قدمى برخلاف میل باطنى من برنداشت و هرگاه که به رخسارش نظاره مىکردم تمام غصههایم برطرف مىشد و دردهایم را فراموش مىکردم» و در جایى دیگر مىفرماید: «به خدا قسم هرگز کارى نکردم که فاطمه خشمگین شود و او نیز هیچگاه مرا خشمگین نکرد» (بحارالانوار ج 43 ص 60 و 123). حضرت فاطمه (س) در ابتداى وصیت خود به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «یا ابن عم ما عهدتنى کاذبْ ولاخائنْ ولاخالفتک منذ عاشرتنى اى پسرعمو هیچگاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدى و از آن زمان که با من زندگى کردى با تو مخالفت نکردهام». امیرالمؤمنین (ع)در پاسخ فرمود: ( معاذالله انت اعلم بالله وابار واتقى واکرم واشد خوفاً من الله من أن او بخک مخالفتى. پناه به خدا تو عالمتر به خدا و نیکوکارتر و پرهیزکارتر و گرامىتر و ترسانتر از خدایى از این که من تو را به نافرمانى از خود سرزنش کنم» (بحارالانوار ج 43 ص 191). براى آگاهى بیشتر. حضرت فاطمه (س) در سخنرانى خود در مسجد مدینه جملات ارزندهاى بیان فرمود که بخشهایى از آن را نقل مىکنیم: فجعل اللَّه الایمان تطهیرا لکم من الشرک والصلوة تنزیها لکم عن الکبر. والصبر معونة على استیجاب الاجر. والامر بالمعروف مصلحة للعامة خداوند به وسیله ایمان زنگ شرک را از دلهایتان زدود و با نماز خودپرستى را از شما دور کرد و صبر را سبب به دست آوردن ثواب اخروى قرار داد و امر به معروف را به جهت مصلحت عموم مردم واجب نمود،(1).
![یا فاطمه مبلادت مبارک](http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/ecom/hazrate-fatemeh.jpg)
روزى حضرت على (ع) فرمود: فاطمه جان آیا در منزل غذایى هست که بیاورى؟ حضرت فاطمه (س) فرمود: سه روز است غیر از خوراکى که به شما مىدادم و خود نمىخوردم، در منزل نداریم. حضرت على (ع) فرمود: پس چرا به من نگفتى تا تهیه کنم؟ حضرت فاطمه (س) فرمود: پدرم رسول خدا (ص) به من فرمود از شوهرت تقاضایى نکن. اگر او خود چیزى تهیه کرد و آورد، استفاده نما و بپذیر وگرنه درخواست چیزى نداشته باش،(2).
(1)وسائل الشیعه، ج 1، ص 13)(2)بحارالانوار، ج 14، ص 197)
پندی بزرگ از بانوی بزرگ دو عالم.!!اگرعفو و بخشش خوب است چرا فاطمه(س)عمر را نبخشید؟
عفو و بخشش در چند مورد خوب و پسندیده نیست:1- جایى که موجب تقویت ظلم گردد، 2- جایى که موجب تشویق ظالم گردد، 3- اگر اثر بدتربیتى و اخلاقى بر جامعه یا شخص ظالم گذارد، 4- جایى که مسأله مورد حق دیگران نیز باشد و باید توجه داشت که اعمال پسندیده نیز چنین هستند مثلاً تواضع خوب است، ولى در روایات وارد شده براى شخص متکبّر تواضع نکنید. کتابهای مرتبط:
1- فاطمه در آیینه کتاب، اسماعیل انصارى 2- اخلاق حضرت فاطمه (س)، حسین غیب عندحى 3- ام ابیها، رضا شیرازى 4- تزویج فاطمه زهرا (س)، محمد روحانى على آبادى 5- حضرت فاطمه (س)، مهدى الهى 6- خاطر زهرا شادمانى دل پیامبر (ص)، احمد رحمانى)