ما مردمان سرزمین آریایی که در مرکز هستی سبز رنگ خویش هزاران سال شاهراه گذر مردمانی دیگر بوده ایم اینک در زمانه نفت و تروریسم همچنان سر برافراشته ایم.مردمانمان هنوز آرام بر روزگار گام مینهند.گاه با آوایی و گاه در خاموشی در ردیفی بلند ازخودروها در راه بندان برای هم داستان زندگی خویش و مردمانمان و دولتمان و نامردمیهای روزگار و گرانی و جوانان و فرار مغزها را بازگو میکنیم…
کسانی از ما با دستان تهی و کسانی با مغزهای انبا شته از اندیشه همچنان بامداد و شبانگاه برمیخیزیم و به رختخواب میرویم.با تمام تنگیهای روزگار ما هنوز قد برافراشته انارهای شب یلدا را دان میکنیم و ازآتشها میپریم.کار میکنیم و با اندیشه به اینده تاریخ میهن خویش را عاشقانه فرا میگیریم .میدانیم جهانیان ما را به مولویها و حافظ هامان و دیگر حماسه سازانمان می شناسند.اما ما در پس پرده هویت دیرین خویش فریاد میزنیم:کورش آسوده بخواب که ما در دورانی نو همچنان بیداریم!..صادق هدایت میگه: در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطة هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه ام معرفی بکنم – سایه ای که روی دیوار خمیده ومثل این است که هر چه می نویسم با اشتهای هر چه تمامتر می بلعد – برای اوست که می خواهم آزمایشی بکنم:ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم.آری.به راستی اگر خموشی را کنار میگذاریم باید با تمام وجود برای راست کردن قامت خود سخن بگوییم.تا به خوبی سایه ها و کج قامتی هارا اصلاح کنیم...نگذاریم سایه ها مارا اسیر خود کنند...
علی
::: پنج شنبه 86/7/5::: ساعت 5:33 عصر:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::