باز هم سقوطی دلخراش ، هنوز غم فاجعه ی سقوط قبلی از دلمان بیرون نرفته که درد دلسوز دیگری بر جانمان می نشیند. و این بار آسمان ارومیه شاهد این فاجعه ی دردناک است. دور از زادگاه زیبایم هستم و اخبار موثقی که اقوام و آشنایان به من می رسانند دلم را هر لحظه بیش از قبل در اندوه فرو می برد. اولین چیزی که به هر عقل سلیمی خطور می کند اینست : که چرا این پرواز با توجه به آن وضعیت آب و هوایی فرودگاه مقصد(ارومیه) توسط مسئولین لغو نشده؟!!! و با ریسک بالایی که داشته پرواز کرده! یکشنبه هواپیمای بوئینگ 727 که 160 مسافر داشت از تهران به مقصد ارومیه آماده ی پرواز می شود، اما با دو ساعت تاخیری که برای این پرواز به وجود می آید، تعدادی از مسافران پرواز را کنسل می کنند و با پرواز تهران- تبریز عازم ارومیه شوند.
بالاخره پیرترین هواپیمای ناوگان هوایی کشور بعد از حدود دو ساعت تاخیر پرواز می کند، در نزدیکی فرودگاه ارومیه، به دلیل بدی آب و هوا دیدش را از دست میدهد ، در اینجا خلبان حاذق تصمیم به فرود اضطراری می گیرد ، تمام تلاش خلبان در آن لحظات این بوده که حداقل هواپیما را طوری به زمین برساند که دچار آتش سوزی و انفجار نشود. مسافران نجات یافته از این سانحه از تلاش بسیار خلبان و کادر پروازی می گفتند و اینکه آنها تمام تلاششان را برای رهایی از آن وضع کردند، که البته شدت وخامت آب و هوا همه ی این تلاش ها را ناکام گذاشت. عزیزان زیادی جان خودشان را در این فاجعه از دست دادند.حال کمی هم بپردازیم به این که چکار باید کرد؟! به راستی تا کی باید شاهد سقوط هواپیماهایمان باشیم؟!!! چرا با این همه مسئولان می گویند آمار سقوط کشور ما کم است!!! اینها با کدامین کشور و قاره به قیاس می پردازند که آمار سرنگونی هواپیماهایمان را کم می بینند؟ من که هر چقدر می کاوم ، هیچ قاره و کشور و شهر یا قریه ای نمی یابم که این قدر سقوط هواپیما و کشته شدن مردمش را تجربه کرده باشد.
این بوئینگ 727 یک بار هم در فرودگاه شیراز به علت باز نشدن چرخهایش با دماغه بر زمین فرود آمده، و جزو پیرترین هواپیماهای کشور بوده، آیا حتما باید پرونده ی این هواپیمای علیل و ناقص اینطور بسته میشد تا از رده خارج شود!
در آمریکا و اروپا که مدتها هم خبر اول صدا و سیمای عزیزمان!!! بود، پروازها به خاطر بدی آب و هوا لغو شد، اما چرا در چنین شرایطی به این هواپیمایی که نقص فنی هم داشته، اجازه ی پرواز داده شد؟!
می گویند شهر در ماتم فرو رفته، تشییع جنازه ای پرشور و سوز برگزار شده، پیام تسلیت می دهند و ابراز تاسف می کنند، اما چه سود؟! آیا جگرگوشه های مردم به آغوششان باز می گردند؟!
آیا نباید از وزیر مربوطه سوال شود؟ آیا نباید مسئول هواپیمایی کشور عزل شود؟! تا شاید دفعه ی بعد به چنین هواپیمایی و در چنین شرایط جوی اجازه ی پرواز داده نشود، تا شاید، شاید عزیزان مردم سالم به خانه و خانواده شان بازگردند.
من نوشتم مثل همه ی آنهایی که در فجایع قبلی نوشتند و انتقاد کردند و سوال! اما آخرش نه از محتویات جعبه ی سیاه چیزی دستگیر ملت شد و نه برای این وضعیت اسفبار ناوگان هوایی بهبودی حاصل شد.
ما ماندیم و قلبهایی که می سوزد و چشمهایی که اشکبار است.
پ.ن: به نقل از مشاهدات مسافران بازمانده ی هواپیما
زرین
::: چهارشنبه 89/10/22::: ساعت 3:24 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
اغلب وقتی سخن از ظلم به میان می آید، انگشت اشاره هیچ کس به سمت خودش نیست و هر فرد خویش را از ارتکاب ظلم مبرا می داند; در صورتی که این امکان وجود دارد که هر کسی به نوبه خود و در هر لحظه در حال ارتکاب ظلمی بزرگ باشد; از نادیده گرفتن حق دیگری تا نگاهی تحقیر آمیز به فرد دیگر و هزاران ظلم کوچک و بزرگ که متاسفانه در بسیاری از مواقع مورد غفلت قرار می گیرد.نباید از نظر دور داشت که همه ما به دلیل این که شناختی از "وجه الله" نداریم، ظلم می کنیم. هر جا از "وجه الله" غفلت شود، یک بخش از هستی مورد بی مهری قرار گرفته است. در حالت کلی وقتی معطوف به یک جز» می شویم، نسبت به یک جز» دیگر غافل می گردیم، که این کفر و پوشاندن حق و به عبارت دیگر، ظلم است.با این تعریف، ظلم شامل گستره بسیار وسیعی است و به این ترتیب هر کسی اول باید خودش را در معرض سوال و اتهام ظالم بودن قرار دهد و بعد دیگران را از این نظر ارزیابی کند.وقتی این ظلم جنبه "حق الناس" پیدا کند، دامنه دار میشود و ظلم های دیگری نیز از آن ناشی می شود. این ظلم که حاصل عدم توجه ما به"وجه الله" است، از یک بی حرمتی به ظاهر ناچیز گرفته، تا دزدی و قتل و... خواهد بود. برای محو ظلم لازم است چشم ما به روی حقایق باز شود تا اگر دیروز به خاطر بسته بودن چشمهایمان، مرتکب ظلمی شده ایم، حال به واسطه آشنائی با این حقیقت که هر موجودی در عالم هستی "وجه الله" است و نائل شدن به درک آن، ادب و احترام نسبت به تجلیات الهی را رعایت کرده، از ظلم فاصله بگیریم.در طول تاریخ، همواره موانعی ایجاد شده است که بشر را از دانستگی های ناب مبتنی بر علوم الهی محروم کند و به طور مسلم، کسانی که مسبب این محرومیت ها شده اند، ظلمی عظیم بر بشر روا داشته اند.پس شمشیر نجات بخش بشر "شمشیر آگاهی" است که گردن "جهل" را می زند نه شمشیر آهنی. زیرا مشکل بشر، مشکل جهالت است.با توجه به این مهم می توان به نوعی حق الناس و ظلمی پیشرفته و مدرن اشاره کرد.عملی که در برخی مواقع تبدیل به یک نوع ظلم می شود.امروزه و با توجه به گسترش روز افزون جهان اینترنت و افزوده شدن روزانه هزاران کاربر به چرخه ی اینترنت نگاه های مختلفی را به سمت خود جلب کرده.با توجه به گسترش و ایجاد نوعی جامعه ی بزرگ اینترنتی در جهان مجازی در موارد زیادی به خصوص در فضای داخلی شاهد کنترل و اصلاح مسائلی هستیم که در مواردی این مسائل ناهنجار باعث خدشه دار کردن و منحرف کردن فکری شخص و حتی زندگی کاربرین مجازی می گردد.لذا از این رو مسئولین امر برای کنترل و رفع مسائلی که باعث انحرافات اجتماعی می گردد اقداماتی را برای جلوگیری و یا حل آن اندیشیده و اقدام میکنند.یکی ازاین موارد فیلتر کردن و یا مسدود کردن هاست.که تیغ برنده ی این روش اصلاح بیشتر به سوی وبلاگها و سایت هاست.بر کاربرین پوشیده نیست که در بین برخی از سایت ها یا وبلاگ ها با موضوعات خارج از منطق و فرهنگ ایرانی به صورت نه چندان کم در فضای اینترنت از گذشته تا به امروز وجود داشته که در بسیاری از موارد واقعا بسیار خطرناک نیز هستند.پس با توجه به گسترش این مهم و فراگیر بودن آن افراد مختلفی با توجه به وظایف مشخص با این انحرافات با عنوان های مختلفی که نمونه هایی ذکر شد برخورد میکنند.اما در برخی موارد شاهد این هستیم که در کنار اینکه بعضی مواقع اشتباهی در برخوردها صورت می گیرد در مواردی به ناحق حقوقی نادیده گرفته می شود و با سلایق شخصی برخورد می شود.به طور مثال وبلاگ آدمکها که یکی از قدیمی ترین وبلاگ های سیستم پارسی بلاگ است در اقدامی عجیب بعد از پنج سال فعالیت خود برای اولین بار طی یک ماه اخیر دوبار مسدود شد.وبلاگی بایک گروه نویسندگی که پیرو مسائل روز و اجتماعی سعی بر ایجاد گفتمانی در فضایی نسبتآ باز و البته محدود برای بررسی مسائل پیرامون اطراف و نزدیک شدن به هدفی واقعی تر فعالیت می کرد که مطالب و نوشته های این وبلاگ مکتوب وجود دارد.البته مطالب این وبلاگ در مواردی هم مطمئنآ مورد پسند و نظر برخی افراد نبود اما آیا انصاف و عدالت حکم می کند به دلیل اختلاف نظر به کسی ظلم کرد و چیزی به او تحمیل نمود؟یا با رجوع به قانون باید صلاحیت و یا ناصالح بودن ها مشخص شود.و آیا قانون برای همه یکسان است؟در همین فضای پارسی بلاگ به سادگی می توان وبلاگ های مختلفی پیدا کرد که نه تنها از توهین به بسیاری از بزرگان مختلف دریغ نمیکنند بلکه در موضوعات متضاد با مذهب و فرهنگ ایرانی آزادانه هم فعالیت میکنند.اما وبلاگ هایی همچون وبلاگ آدمکها با وجود اینکه هیچگونه فعالیت خلاف فرهنگی اجتماعی تا به امروز نداشته اما شاهد این هستیم به جهت اخلاف نظرات سیاسی و به دلیل داشتن قدرت مسدود کردن ها و شاید پرونده سازی ها توسط افرادی به راحتی وبلاگی که زحمت های بسیار و هزینه های بسیاری توسط تیم مدیریت آن جهت پیشبرد اهداف والای اجتماعی و نزدیک شدن و آشنا شدن افکار به هم و ایجاد گفتمان آزاد انجام شده نادیده گرفته میشود و بر سر درب آن : این وبلاگ به دستور مقام قضایی و بر اساس قانون جرایم رایانه ای مسدود شده است نقش می بندد.البته شبه های دیگری در این نوع مسدود شدن و تفاوت های آن با فیلتر شدن وجود دارد که در آینده بازگو خواهم کرد.لذا از مسئولین امر به خصوص شخص مدیرپارسی بلاگ(به دلیل داخلی مسدودشدن) انتظار می رود برخلاف گذشته که پاسخگو نبودند در مورد مسدود شدن های مکرر برخی وبلاگها که شاید در مسائل روز با مسئولین امر اختلاف نظراتی دارند پاسخگو باشند و در جهت رفع برخی محدودیت ها که گاه تبدیل به ظلم میشود چاره اندیشی کنند.هرچند که به رفع مسدودیت ها و محدودیت ها امیدی نیست باشد که با ظهور بتوان به فضای بدون ظلم و عدالت واقعی برسیم.هرچند مدتی است که فضای سنگینی که برما در پارسی بلاگ حاکم کردند وبه نسبت مجبور به کنار آمدن با فشارها شده ایم لذا صحبت هایم را با کلامی عالمانه و جامعنگر از مولا علی(ع) در باره ی عدل به پایان می رسانم. میفرماید: عدل، بر چهار شعبه است: بر درکی ژرف نگر و دانشی محققانه، و قضاوتی نیکو، و استواری در بردباری.
نوشته شده توسط علی (بدلیل مسدودیت کاربری علی توسط مدیرپارسی بلاگ از کاربری زرین استفاده شد)
زرین
::: چهارشنبه 89/1/11::: ساعت 4:18 عصر:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی:: فیلتر، مسدودیت، ظلم، آدمکها
آنجا که سبزه های مخملی زیبا دامنه کوه ها را میآراید،
آنجا که آب رودخانه غرش کنان راه پر پیچ و خمی را در پیش می گیرد، آنجا که زنبق های سفید در پاسخ نوشخند آفتاب دل فریب، خنده ای شیرین تر و ملکوتی تر می کنند، آنجا که در دامنه کوه های سرسبز گل های لطیف نرگس مخمور و بنفشه محبوب، ما را مات و مبهوت زیبایی سحر انگیز خود می سازد و بالاخره آنجا که به غیر از روح زیبایی چیز دیگری مشاهده نمی شود، یعنی در دامان طبیعت، چه خوب است که بنشینیم و مظاهر جمال طبیعت را از نزدیک مشاهده کنیم و بر آن سرخ گل زیبا بوسه زنیم ، به آن زنبق لطیف آن همه زیبایی اش را تهنیت گوییم و آن بنفشه خوش رنگ را که از حجب و حیا سر به زیر افکنده است تحسین کنیم ، آن گاه پس از آنکه روح را از آن همه زیبایی سیراب نمودیم ، سر به سوی آسمان ها برداشته خدای بزرگ را به خاطره این همه زیبایی ستایش کنیم.
زرین
::: جمعه 88/12/28::: ساعت 9:16 عصر:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
میلاد منجی عالم بشریت ، حضرت مهدی(عج) بر همه ی شیعیان مبارک باد!
و برای این روز زیبا و فرخنده چه چیزی بهتر از بیانات زیبای آیت الله العظمی محمد تقی بهجت(ره):
*لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد.
*ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.* دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است.
* در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان (عج) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد!
* با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظره است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!
*هر چند حضرت حجت (عج) از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را میدانیم؛ و این که آیا آن بزرگوار با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی - هر چند ضعیف - خدمتش میفرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم!
* علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازم? این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.
* انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
*چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!
*خداوند کام همه ی شیعیان را با فَرج حضرت غائب (عج) شیرین کند! شیرینیها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.
ادامه مطلب...
زرین
::: جمعه 88/5/16::: ساعت 12:50 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
هنوز گریه های پیرزن و پاک کردن اشک هاش با روسری ، موقع خداحافظی یادمه ، ازم قول گرفت که حتما پس از رسیدنم به خونه ، بهش زنگ بزنم. در طول مدت سفرم شده بودم مونس و همدم تنهایی اون پیرزن مهربون.
به خونه برگشتم و امتحانات و مشغله ی زیاد باعث شد کمی دیرتر به قولم عمل کنم ، تماس که گرفتم گفتند مدتیه از اینجا رفته خونه ی پسرش ، چون مریض بود و دیگه نمی تونست تنها بمونه، حسرتی به دلم نشست...
تا اینکه امروز خبر فوتش رو شنیدم ، خیلی دلم گرفت...از اینکه نتونسته بودم باهاش حرف بزنم و بگم که در طول این مدت همیشه به یادش بودم و ...
حالا هر طور که فکر می کنم و هر طور که چاره می اندیشم برای مرهمی به دل زدن ، به بن بست می رسم ، بن بستی به نام مرگ، نبودن، ندیدن، نتونستن...
این جاست که می فهمم وقتی میگن فقط مرگه که چاره و درمون نداره ، یعنی چی... واقعا همینطوره.
اینها رو گفتم که بگم بیاییم قدر همه ی چیز هایی رو که داریم بدونیم ، سلامتی، پدر، مادر، خواهر، برادر، دوست، همسایه و ... بیاییم تا می تونیم محبت و مهربونی و بخشش و نیکی رو از هم دریغ نکنیم.
دوست بداریم، ببخشیم ، بگذریم و مهر بورزیم... تا خدای نکرده نیاد روزی که با حسرتی جگرسوز آرزو کنیم کاش آن عزیز لحظه ای بود تا همه ی نگفته ها و نکرده ها رو جبران می کردیم...
زرین
::: چهارشنبه 88/1/19::: ساعت 3:1 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
سارا هشت ساله بود که از صحبت پدرمادرش فهمید برادر کوچکش سخت مریض است
و پولی هم برای مداوای آن ندارند.
پدر به کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد.
سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد، سارا
با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد.
قلک را شکست. سکه ها رو رو تخت ریخت و آنها رو شمرد .فقط پنج دلار.
بعد آهسته از در عقبی خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت.
جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش به مشتریان
گرم بود بالاخره سارا حوصلش سررفت و سکه ها رو محکم رو شیشه پیشخوان ریخت.
داروساز جا خورد و گفت چه میخواهی؟
دخترک جواب داد برادرم خیلی مریض است می خوام معجزه بخرم قیمتش چقدراست؟
دارو ساز با تعجب پرسید چی بخری عزیزم!!؟
دخترک توضیح داد برادر کوچکش چیزی در سرش رفته و بابام می گوید فقط معجزه
میتواند او را نجات دهد من هم می خواهم معجزه بخرم قیمتش چقدر است؟
داروساز گفت: متاسفم دختر جان ولی ما اینجا معجره نمی فروشیم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا برادرم خیلی مریض است و بابام
پول ندارد و این تمام پول من است. من ازکجا می توانم معجزه بخرم؟؟؟؟
مردی که گوشه ایستاده بود و لباس مرتبی داشت از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟
دخترک پولهارا کف دستش ریخت و به مرد نشان داد.مرد لبخندی زد وگفت: آه چه
جالب!!! فکر میکنم این پول برای خرید معجزه کافی باشه. بعد به آرامی دست اورا گرفت
و گفت من میخوام برادر و والدینت را ببینم .
فکر میکنم معجزه برادرت پیش من باشه ، آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و
اعصاب در شیکاگو بود.
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.
پس از جراحی پدر نزد دکتر رفت و گفت از شما متشکرم نجات پسرم یک معجزه واقعی
بود، می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟
دکتر لبخندی زد و گفت :هزینه عمل 5 دلار می شد که قبلا پرداخت شده است.
زرین
::: پنج شنبه 88/1/13::: ساعت 4:16 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
شیخ ابو سعید ابوالخیر گفت: وحی آمد به موسی(ع) که بنی اسرائیل را بگو که بهترین کس را از میان خویش اختیار کنند، هزار کس را انتخاب کردند، وحی آمد که از این هزار بهترین را انتخاب کنید، صد نفر را اختیار کردند، وحی آمد که از این صد نفر بهترین را انتخاب کنید، ده نفر اختیار کردند، وحی آمد که از این ده بهترین را انتخاب کنید، سه نفر اختیار کردند، وحی آمد که از این سه بهترین را انتخاب کنید، یکی را اختیار کردند ، وحی آمد که این یگانه را بگویید تا بدترین بنی اسرائیل را بیاورد. چهار روز مهلت خواست، و شهر را می گشت، روز چهارم به کویی داخل می شد، مردی را دید که به فساد و ناشایستگی معروف بود ، و انواع فسق و فجور در او موجود، چنان که در گناهکاری انگشت نما گشته بود. خواست که وی را ببرد ، اندیشه ای به دلش آمد ، که به ظاهر نباید حکم کرد ، شاید که او را قدر و پایگاهی باشد، و به این که مردم مرا بهترین انتخاب کردند مغرور نباید شد. چون هر چه کنم به شک و گمان خواهد بود پس این گمان بر خود برم بهتر است. دستار به گردن خویش نهاد و آمد تا کنار موسی، گفت: هر چقدر نگاه کردم هیچ کس را بدتر از خویشتن نمی بینم.
وحی آمد به موسی (ع) که : این مرد بهترین خلق است ، نه بدانکه طاعت او بیشتر است، لیکن به خاطر آنکه خویشتن را بدترین دانست.
***
این حقیقتیه که میگن هر چی اعتدالش خوبه...و دین ما هم دین اعتدال است و میانه روی. تا آنجایی که خداوند هم به پیامبرش توصیه می کنه در انفاق هم زیاده روی نکن و حد میانه را رعایت کن. حتما شما هم انسانهای مقدس ماب رو دیدید که زمین و زمان و هر بنی بشری رو که مثل اونها نپوشه و نیاندیشه منحرف و خدانشناس و فاسق تلقی می کنند و آنچنان کبر و غروری اونها رو فرا می گیره که فراموش می کنند حق ندارند به جای خدا درباره ی بنده هاش قضاوت کنند و تصمیم بگیرند. اونهایی که مبنای قضاوتشون درباره ی انسانهای اطرافشون ، فقط ظاهر اونهاست و بس. در اون لحظه ای که دچار کبر و غرور شدیم و به ایمانمان مغرور، اون لحظه هست که خدا آنچنان به زمینمون می زنه که بلند شدنمون مدتی زمان می بره... و این اسمش تلنگره! چه بسیار دیدم آدمهایی رو که دلشون صاف تر از هر آیینه ای بود و دل عارف مسلکشون رو ، ظاهرشون نشون نمی داد و نیز در جامعه ی امروز ما چه بسیار هستند انسانهایی که ظاهری مقدس مآب دارند و اما باطنشون ... کسانی که برای پیشبرد مقاصد پلیدشون هر ریاکاری و ظاهر سازی رو به کار می گیرند و همه کس، جز خودشون و امثال خودشون رو کافرکیش می پندارند! اونهایی که آزادگی و ایمان و انسانیت رو به مسلخ کشیدند...
و متاسفانه شرایط جامعه ی امروز ما کم از این نوع انسانها پرورش نداده...
زرین
::: یکشنبه 87/5/20::: ساعت 9:0 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
آرزوها همیشه جزیی از زندگی ما انسانها بودند، بعضی بزرگ و بعضی کوچیک، بعضی دور و بعضی نزدیک. آرزوهایی که بیشتر وقتها رسیدن به اونها تمام امید به زندگی و دلخوشیهامون رو تشکیل میده. گاهی اونقدر در یک آرزو و شوق برآورده شدنش فرو میریم که یادمون میره هدف اصلی زندگیمون چیه! اونقدر به یک رویا و آرزو دلخوش میشیم که فکر می کنیم رسیدن بهش ما رو به کمال خوشبختی میرسونه و نرسیدن، به بدبختی و شکست !
هر چند که آرزوها و رویاهایِ قشنگ خوبه، و هر چند که انسان با امید رسیدن به آرزوها و هدف هایش زندگی می کنه، اما این رو هم باید بدونیم که نباید آرزوهامون تنها دلیل و هدف زندگیمون باشند، چرا که اگه اینطور باشه، بعد از اینکه به یکی از خواسته های بزرگمون ، که مدتها شوق برآورده شدنش رو داشتیم، رسیدیم، به طور ناگهانی و مایوس کننده ، دچار خلاء میشیم.
خلاء در اینجا، یعنی خالی شدن ناگهانی از امید و آرزو...یه جور احساس افسردگی ، بی انگیزگی و پوچی...
چقدر خوبه که آرزوهای زیبا داشته باشیم ، اما بهشون دلبسته نشیم و نگذاریم تمام بهونه ی زندگیمون بشن! کاش دلخوشیهامون چیزی خیلی فراتر از این عناصر خاکی و فانی باشه، اونقدر که نه از برآورده شدنشون مست و غوطه ور در شادی بشیم و نه به خاطر برآورده نشدنشون در یاس و نامیدی فرو بریم و زندگی رو از خودمون بگیریم...
زیباترین و آبی ترین آرزوها ، تقدیم به شما عزیزانم.
زرین
::: یکشنبه 87/3/12::: ساعت 1:0 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
بدیهی است آنچه در نهایت تالم و رنج انسان را تسلی و آرامش می دهد، گفتگو با آن قدرت مطلق مهربان است و این یکی دیگر از مزایای رنج است، هر چند که انسان باید در شرایط شادی هم حضور خداوند را مانند لحظات غبارآلود اندوه احساس کند ولی در یلدا شبهای بی کسی ظلمانی اش ، آنگاه که غم حتی مجال آمد و شد یک آه را بر گلویش می بندد، آنگاه تمام رنج ها و گفته هایش قطرات اشکی می شود که بر سجاده ی سبز دعایش می ریزد، و از آن یگانه ی لطیف راه نجات را می یابد.
دکتر شریعتی معتقد است «خواستن اگر با تمامی وجود و با بسیج تمامی اندام و نیروهای روح و با قدرتی که در آن صمیمیت هست تجلی کند، اگر همه ی هستی مان را یک خواهش کنیم، و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از یقین و امید و ایمان بخواهیم قطعا پاسخ خواهیم گرفت» اگر چنین دعا کنید ، آنگاه در انتظار اجابت خواسته هایتان بمانید ، شتابناک و سینه چاک، با اشتیاقی لجام گسیخته ، مانند میزبانی که پشت پنجره منتظر آمدن قطعی ! مهمانش لحظه شماری می کند و اکنون عطر و بوی رسیدن را در مشام احساس می کند!
لازم نیست دعاهای مدون و معین بکنیم، دعا باید خودانگیز باشد، و از قلبی مالامال از عشق برخیزد، ممکن است یک نگاه پرمحبت یا آهی عمیق نزد خدا ، بیش از هزاران دعای معین و مدون روزانه، پذیرفته شود. برای دعا حس و عاطفه لازم است، زیرا مهمتر از کلماتی که به زبان می آوریم ، موج عشقی است که این کلمات در بردارند!. «نیایش پاک کردن دل است از از غبار آلودگی ها و بارور کردن درخت ایمان در گلستان روحمان!»
دریا بیکران است و زورق من کوچک! به تو توکل می کنم که همه کس را حمایت می کنی. با من بمان که ظلمت و شب از راه میرسد، وقتی که هیچ یاوری نیست و آسایش گریخته است، خدایا! ای یاور بی کسان با من بمان. در هر لحظه به حضور تو نیازمندم، چه چیزی جز لطف تو می تواند ترس ها را در هم شکند؟ از هیچ دشمنی نمی ترسم، چون تو در کنار منی ، آنجا که تو هستی اشک ها سوزنده نیستند، مرگ هم تلخ نیست! اگر با من بمانی همیشه پیروزم. کشتی هایم به دریا رفته اند، حتی اگر با بادبانها و دکل های شکسته بازگردند، به دستی اعتماد دارم که هرگز شکست نمی خورد ! و از پلیدی نیکی به بار می آورد، حتی اگر کشتی هایم در هم شکنند، و همه ی امیدهایم غرق شوند، فریاد می زنم:« به تو اعتماد می کنم!.
زرین
::: شنبه 87/2/21::: ساعت 12:0 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::
به همراه دوستم از اتومبیل که پیاده میشم ، در حال عبور از گذرگاه همیشگی در یکی از خیابانهای مرکزی شهر و در کنار یکی از مجتمع های بزرگ و شیکِ تجاری چشمم برای چندمین بار به چند معتاد خیابون خواب می افته... قیافه هایی عجیب، چشمهایی که از زور خماری باز نمیشن و چهره هایی که به سیاهی می زنه...مثل همیشه سری تکون میدم و آهی از ته دل می کشم... دوستم با اشاره به یکیشون می گه: زرین مثلا این رو ببین، این از اول سرنوشتش همین بوده ، این طور زندگی کرده ...
من اما همیشه معتقد بودم آدما خودشونن که راهشون رو انتخاب می کنن، گفتم: خدا به بنده هاش عقل و اختیارداده، و بعد هم فرموده : در کار دین هیچ اجباری نیست، راه خیر و شر معلوم گردید، و حالا اختیار با بندگانه که کدوم راه رو در پیش بگیرند، مسیر صحیح رو یا راه نا صواب و غلط رو. هر چند که قبول دارم گاهی زندگی باب میل آدمی پیش نمیره، اما این نمی تونه توجیه خوبی باشه. دوستم همون طور که حرفام رو میشنید، آروم سری به علامت تایید تکون داد و من به این فکر می کردم که در اکثر مواقع " از ماست که بر ماست " .
زرین
::: شنبه 87/1/31::: ساعت 2:50 صبح:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::