وقتی ماه مهر از راه میرسه بادهای پاییزی شروع به وزیدن می کنن ؛ بادهایی که می خوان بگن فصل گرما رفته و سوز پاییزی در راه ؛ بادهایی که برگ های درخت ها رو ابتدا به رقص در طبیعت وا می داره و بعد با شدت برگ های زرد و خزون شده رو از شاخه هاجدا ؛ و همچون لباسی بر تن زمین عریان می کنه .
و تو این هوای ملس پاییزی دل می خواد سری به خیابون ها و آدمای شهرت بزنی ؛به آدمایی که خیلی هاشون عاشق این فصل هستن و بعصض هاشون هم در انتظار بهارن ؛ وقتی پات رو تو خیابون میزاری تا چشم کار می کنه ماشین های رنگارنگی رو می بینی که همگی مثل واگن های قطاری که به هم متصل هستند ساعتها پشت هم ایستادن ؛ و همین روزهاس که شاهد آلودگی هوا از نوع خطرناکش باشی ؛( اگه از خطرناک بالاتر هم عنوانی بود حتما اون عنوان رو شهرت رکورد میزد )
و در این ترافیکی که ساعت خاصی نداره با تاریک شدن هوا خیابون های شهر هم تاریک تر میشه ؛ و تنها روشنی خیابون ها و کوچه های شهر چراغ همون ماشین های آلوده کنندس ؛ همون ماشین ها که اگه نباشن شهر نمایی از وحشت و ترس رو برای شهروندانش داره و موقعیت خاص و منحصربفرد برای افزیش جرم و جنایت رو داره
نمایی از بادهای دوست داشتنی مهر ماه که یکدفعه هوای شهر رو سرد میکنه و یادآور سرما میشه و بعد از چند روز دوباره آفتاب سوزان پاییز تو آسمون شهر از اون بالابه آدما دست تکون میده.