سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

 

وقتی که می خواست برود به فکر برگشتن نبود ؛ اصلا به فکر خودش نبود ؛ به فکر همه بود جز خودش ؛ به فکر من و تو ؛ به فکر خاکش ...
رفت تا من و تو امروز باشیم راحت و بی دغدغه به دور از تنش...
رفت بی آنکه به جوانی خود ؛ به عمر خود ، به عشق خود ؛ به بودن خود بیندیشد...
برای خود آرزوهای طول و درازی داشت با این حال دیگران را بر خود مقدم قرار داد...
ایستاد تا آخرین نفس ، تا آخرین قطره خون در جسم نیمه جانش ؛ ایستادا تا من و تو اینک در آب و خاک خود باشیم ؛ در سرزمین اجدادیمان به دور از حضور بیگانگان...
رفت و کسی حتی نامش را ندانست ، کسی ندانست آن گل پرپر شده کیست ؛
چه بی ادعارفت و حتی برای رفتنش نامش را نگفت تا کسی نام این مرد خدایی را بداند
رفت و اینک  در سال جدید چه کسی بر سر مزار این عزیزان می رود ؛ چه کسی از من و تو در این بهار سبز بر سر مزار شهید گمنامی می رود که جهاد را بر ماندن مقدم شمرد...
در آغاز شکوفه های گیلاس که عشق خود را از صمیم دل دعا می کینم بر سر مزار کدام شهید گمنام فاتحه ای می خوانیم ؛ کسی که ادعائی برای رفتنش نداشت و طلبی برای رفتنش از کسی نکرد
در آغاز بهار چه کسی به دیدار شهیدی می رود که جوانی خود را برای آرامش امروز ما گذاشت ؛ شهیدی که از جان خودش گذشت و بهاری سبز را به ما هدیه داد ...
در لحظه تحویل سال چه کسی هفت سین خود را در کنار مزار عزیزانی آراست که  ما را بر خود ترجیح داد...
شهیدان گمنامی که هر کدام  عزیز دل خانواده ای بوده اند ، عزیزانی که از خود گذشتند و کسی نام و نشانی از آنها نمی داند ؛ عزیزانی که اگر نبودند اینک ما نبودیم و یا اگر بودیم سرزمینی نداشتیم...
از خود گذشتن کار هر کسی نیست ؛ از خود گذشتن تنها از آن مردان خدایست...
روحشان شاد و یادشان گرامی باد...



نازنین ::: شنبه 87/1/10::: ساعت 11:11 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>