اول باید ببینیم سنجش یا معیار ما برای تعریف دیکتاتوری چیست، در زمان فعلی اعتبار ِ دموکراسی به عنوان «بهترین نوع حکومت» و حداقلهای آن، برای تقابل با دیکتاتوری معیار کاملا اصیلی به نظر می رسد. پس این یک دفتر باز است، اول باید مشخص کرد دموکراسی دقیقا چه نیست، کارل پوپر نوشته ها و آثار بسیار خوبی در اینباره دارد، به جز کتاب معرف او «جامعه باز و دشمنان آن» که اینجا محل گفتگو نیست، تمام نوشته های بعدی او در مصاحبه ها، مقالات، کتابچه ها و ... حاوی نکات ارزشمندی درباره دموکراسی لیبرالی است، که جدا از میزان ِ «خوبی و بدی» آن، می تواند منبع قابل استناد ارزشمندی برای اسخراج سنجه های ِ موجود در برابر «دیکتاتوری» است. به قولی(یادم نیست از که): دموکراسی بدترین نوع حکومت است، بعد از همه انواع دیگر آن! آنچه می گویم، برای اینست که اول هرگونه توهم غیرحقیقی پیرامون ِ دموکراسی را از میان ببرم، لیبرالیسم ِ غربی آنطورکه در ایران تصور می شود همواره معترف بوده که قالبهای محدود و ناچیزی برای مشارکت مردمی، ایجاد فرصتهای برابر، آزادیهای مدنی و نقد دارد، مرز میان این توانایی محدود یا همان «حداقلهای دموکراسی» که آن را از هر نوع دیکتاتوری متمایز می کند، باید دائما توسط طرفداران دموکراسی از هر نوع آن(مشارکتی، لیبرالی، مستقیم)پر رنگ و تاکید شود. این باید توأم با نقد هرگونه دیکتاتوری(میلیتاریسم، توتالیتاریسم، تک حزبی، موروثی، قیومیتی، فاشیستی، ایدئولوژیک، دیکتاتوری پرولتاریا، زحمتکشان، اکثریت و ...)و مستند به اشارات زنده و تاریخی از دوران معاصر باشد.ادامه مطلب...
علی
::: چهارشنبه 89/5/6::: ساعت 5:0 عصر:::
نظرات
دیگران:
نظر