(هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد. این حق شامل آزادی در نگه داشتن عقاید بدون دخالت دیگران، آزادی در کسب ،گرفتن عقیده ، نشر اطلاعات و ایدهها از طریق هر رسانهای بدون محدودیت مرزی است.)
آزادی از عوارض ذاتی عقیده است یعنی کسی را نمیتوان پیدا کرد که معتقد به عقیدهای باشد و آن عقیده در جزم نفس خود آزاد نباشد به بیانی دیگر عقیده تحمیلی عقیده نیست بلکه معرفت نظری است که تنها در حد تصور باقی میماند و به تصدیق نمیرسد و چنانکه کسی به اجبار و اکراه تصدیق کند اثر اجبار و اکراه جنبه اثباتی و اظهاری دارد و به هیچ وجه جنبه ثبوتی و نفسانی اجبار شونده را ثابت نمیکند که به آن عقیده اجباری، جزم و یقین داشته باشد به همین جهت در قرآن مجید خداوند بزرگ به صراحت میفرماید: <لا اکراه فیالدین> زیرا بعد از آنکه معرفت نظری دین حاصل شد هرگز با اکراه و اجبار به جزم باطنی و یقین نفسانی نمیرسد بلکه انسان که خودش را در نفس خود میبیند بنا به میل و گرایش نفسانی به دین ایمان میآورد و در پذیرش نفسانی که انفعال نفس است از هیچ کس فرمان نمیگیرد بلکه درون انسان بنا به میل و محب نفسانی به سوی دین و دعوت دینی، چون عاشق پی معشوق و محبت پی محبوب حرکت میکند.
بنابراین ماده نوزده اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص آزادی عقیده چیزی جز همان <لا اکراه فیالدین> نیست اما موضوع بیان و افاضه و تبلیغ معرفت نظری به تصدیق رسیده در جامعه دینی مسائل گوناگونی به همراه دارد.
آزادی بیان
حال با پذیرش این نکته که تصدیق دین و ایمان به مفاهیم آن هرگز اجباری نیست آیا بیان هر مفهوم و عقیدهای در جامعه دینی آزاد است؟ پاسخ به دو جهت منفی است: اول اینکه بنا به اعتبار الهی که از طریق پیامبر اسلام و اوصیای ایشان وارد شده است بیان و اظهار عقیده گمراهکننده بنا به معیار قرآن و سنت در جامعه دینی جایز نیست.
دوم اینکه بنا به اعتبار اکثریت مردم مسلمان در جامعه اسلامی تبلیغ و توهین علیه دین اسلام و مقدسات آن مانند وجود شریف پیامبر اسلام(ص) هرگز جایز نیست بنابراین در جامعه مسلمانان حتی بنا به ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصل آزادی بیان (که تبلیغ علیه دین از دیدگاه آنان توهین محسوب نمیشود) تبلیغ علیه دین به هر روش و دلیلی و با استفاده از هر رسانهای جایز نیست البته نقد و پرسش از مبانی فکری اسلام ناب هیچ اشکالی ندارد و چه بسا حقانیت تفکر منطقی و مستحکم اسلام به ویژه در مباحث فلسفه فقه امامیه با همین پرسشها و استفسارها آشکارتر و بارزتر میشود اما چنین گفتگوی منطقی غیر از پردازش منکرهای دینی است که تحت عنوان فیلم، تئاتر، مجله و سایر رسانهها به خورد مردم بهویژه جوانان داده میشود.بیتردید اصل ممنوعیت در بیان و ادعا در قانومندی حقوقی غرب نیز پذیرفته شده است ولی مصداق آن این است که مثلا هیچکس حق ندارد علیه هولوکاست چیزی بنویسد یا بگوید، اما مصداق آن در اسلام این است که هیچکس حق ندارد با تبلیغات فاسد و گمراهکننده، مردم بهویژه جوانان را به هرزگی اخلاقی بکشاند. چرا آن مصداق قبول است و این مصداق قبول نیست، نکتهای است که طرفداران اعلامیه جهانی حقوق بشر در قانونمندی دینی باید به آن پاسخ دهند.