سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME
اول باید ببینیم سنجش یا معیار ما برای تعریف دیکتاتوری چیست، در زمان فعلی اعتبار ِ دموکراسی به عنوان «بهترین نوع حکومت» و حداقلهای آن، برای تقابل با دیکتاتوری معیار کاملا اصیلی به نظر می رسد. پس این یک دفتر باز است، اول باید مشخص کرد دموکراسی دقیقا چه نیست، کارل پوپر نوشته ها و آثار بسیار خوبی در اینباره دارد، به جز کتاب معرف او «جامعه باز و دشمنان آن» که اینجا محل گفتگو نیست، تمام نوشته های بعدی او در مصاحبه ها، مقالات، کتابچه ها و ... حاوی نکات ارزشمندی درباره دموکراسی لیبرالی است، که جدا از میزان ِ «خوبی و بدی» آن، می تواند منبع قابل استناد ارزشمندی برای اسخراج سنجه های ِ موجود در برابر «دیکتاتوری» است. به قولی(یادم نیست از که): دموکراسی بدترین نوع حکومت است، بعد از همه انواع دیگر آن!
آنچه می گویم، برای اینست که اول هرگونه توهم غیرحقیقی پیرامون ِ دموکراسی را از میان ببرم، لیبرالیسم ِ غربی آنطورکه در ایران تصور می شود همواره معترف بوده که قالبهای محدود و ناچیزی برای مشارکت مردمی، ایجاد فرصتهای برابر، آزادیهای مدنی و نقد دارد، مرز میان این توانایی محدود یا همان «حداقلهای دموکراسی» که آن را از هر نوع دیکتاتوری متمایز می کند، باید دائما توسط طرفداران دموکراسی از هر نوع آن(مشارکتی، لیبرالی، مستقیم)پر رنگ و تاکید شود. این باید توأم با نقد هرگونه دیکتاتوری(میلیتاریسم، توتالیتاریسم، تک حزبی، موروثی، قیومیتی، فاشیستی، ایدئولوژیک، دیکتاتوری پرولتاریا، زحمتکشان، اکثریت و ...)و مستند به اشارات زنده و تاریخی از دوران معاصر باشد. خوب برای شروع جدی تر، بد نیست بپردازیم به انواع دیکتاتوری، سیستم تک حزبی ِ متمرکز برجسته ترین نوع دیکتاتوری در دنیای فعلی است، مدلی که در آن یک حزب کارآمد وجود دارد که محوریت «کنش سیاسی» کشور محسوب می شود، ممکن است چندین حزب تشریفاتی، انتخابات نمایشی، تغییر قالبها به جای کلیات و امثالهم نیز در این سیستم وجود داشته باشد، ولی الگوی عملکرد مبتنی بر ایدئولوژی حزبی، مکتبی و یا شخصی یک باند مشخص سیاسی تنظیم می شود، انواع گوناگون آن در گستره ای از مدلهای انقلابی، نظامی، تمامیت خواه، انحصارگرا و ایدئولوژیک در نوسان است. مدل شوروی کمونیستی و آلمان نازی از گونه های بدخیم ِ «توتالیتر ایدئولوژیک» دیکتاتوری ِ تک حزبی بودند. این نکته بسیار مهم است که نازیسم در فضایی 100% دموکرات شکل گرفت و رشد کرد، بالعکس بلشوویسم که جامعه جنگ زده، دهقانی و بی سواد روسیه را مخاطب خود داشت، ناسیونال سوسیالیسم با ملتی مهذب، فرهیخته و روشنفکر روبرو بود که باید آنها را با خود همراه می کرد. نکته مهم دیگر اینست که در تمامی این مدلها، به مرور ایدئولوژی که ابزار به قدرت رسیدن اشخاص و احزاب بود کنار زده می شود و به مرحله دوم از اهمییت سقوط کرده، شخص محوری جای آن را می گیرد، این نکته مهم دیگری در مطالعه خاستگاه ِ دیکتاتوری است، معمولا ایدئولوژی در نظامهای تک حزبی پس از مدتی تنها جنبه تبلیغاتی پیدا می کند و از محوریت عملکرد و حتی تئوری ِ سیستم خارج می شود، آنچه در شوروی جای سوسیالیسم را گرفت در واقع «سرمایه داری دولتی» بود، همین اتفاق در تمام «بلوک شرق» به طور گسترده رخ داد، فاشیسم در ایتالیا خیلی پیش از کامل شدن کودتا به آرمانهای «فقیر گرایانه» خود پشت پا زد، اراذل و اوباش لمپن «میهن پرست» خیلی زود فهمیدند نمی شود با «تولید مداری» به ستیز برخواست و پروژه عجیب «دزدیدن از ثروتمندان و دادن به فقرا» که از دلایل محوری محبوبیت آنها بود، خیلی سریع از میان رفت و «بازار آزاد زیر نظر دولت» و «تعاونی گرایی» جای آن را گرفت. مدلهای دیکتاتوری آفریقایی و عربی که بیشتر به پوپولیسم و ناسیونالیسم تاکید داشتند و بیگانه ستیزی، پس از مدت کوتاهی که از حاکمیت ایشان سپری می شد ایدئولوژی برایشان مطلقا جنبه تبلیغاتی پیدا می کرد(زیرا اصلا جنبه عملی نداشت). تنها دیکتاتوری که ایدئولوژی با وجود آنکه هرچند با شخص محوری عوض شد ولی همچنان نمود عملی خود را با قوت حفظ کرد آلمان نازی بود، «نبرد من» در آلمان نازی نمود رفتاری یافت و ایدئولوژی که در این مورد به خصوص در به قدرت رسیدن هیتلر نقش ناچیزی داشت، بیش از مدلهای مشابه به آن پایبند ماند. دیکتاتوریهای کوچکتر هم بودند که باید تاریخ و خاستگاه آنها را برسی کرد ، اینها سعی کردند با مستقل کردن ملت خود از دنیا(به جز یکی دو مورد استثنا مثل پینوشه)و اریستوکراسی، بزرگترین مشکل سیستمهای دیکتاتوری یعنی «مشروعیت» را بدون دست یازیدن به ایدئولوژی محوری محض حل بکنند، مانند دیکتاتوری فرانکو، آتاتورک و اکثر مدلهای قدیمی آفریقایی(به جز آفریقای جنوبی البته)، که در این دومی بحث پیدایش و گنجایش خیلی مبحث جالبی است ، حزب حاکمه به جای سرکوب و پالایش درونی با «هویج» و تبانی در هر حال تشکیل دیکتاتوری می داد ، یعنی وضع اینطور بود که مردم به هر کس رأی می دادند او با خریدن، ارعاب و مشارکت رقبا در قدرت حاکم مطلقه می شد  این وضع آفریقای استعمارگریز دهه 60 و 70 میلادی بود: نکرومه در غنا، سکتوره در گینه، ساخل عاج، اوگاندا، رژیم مارکسیست آنگولا، «حزب دموکرات» گابون، هامانی دیوری در نیجریه، موزامبیک و ... در ادامه به دیکتاتوری های دیگر خواهم پرداخت که از شما خواننده گرامی دعوت میکنم همراه با موضوعات راجب دیکتاتوری نظراتتون درج بفرماید...


علی ::: چهارشنبه 89/5/6::: ساعت 5:0 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی:: ظلم، دیکتاتور، دموکراسی، منتقد، آزادی پس از بیان، زندان

طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>