بر روی پل خواب ، پشت پرده مهتاب ؛ طرح خیالی اطلسی ها هویداست
حس خواهش دل در بنای آبی آسمان پیداست
سایه موج ، در لا به لای اشک نور خندید
بر روی سنگ ؛ طرح سپید ابر بهاری درخشید
به دنبال ارتباط گمشده ؛ شور تحرک آب ؛ در سکون ساحل می شکند
خلوت تنهایی در اشک دریچه های شعورحس می شود
حجم زندگی در مجذور طپش قلب زمان می رقصد
شبنم دقایق از پنجره شمشادها به خورشید می نگرد
شیشه خالی از غبار ذهن ؛ در ایوان قطار ؛ در تب عاشقی می سوزد
فاصله ها از عشق نیلوفر در چمن زار چون ماه میدرخشد
پشت سر مسافر ، مهتاب در طراوت شب می خواند
چراغ زندگی در روشنی فکر ، چشم ها را می بوید
کوچه از غنچه موسیقی باد لبریز است
غفلت پاکی در گوشه ای از زمین بیدار است
نگاه هوس آلود سربی در چهره لرزان رویا خشکید
چشمه ناب زندگی در دلهره شیرین عشق جوشید ...
نازنین
::: سه شنبه 87/1/27::: ساعت 7:37 عصر:::
نظرات
دیگران:
نظر
کلمات کلیدی::