سلام اين دومين وبلاگي است كه امروز از خنده و لبخند نوشته براي اينكه كامنت تكراري نذارم ايندفعه از زبون پابلو نرودا حرف مي زنم
نان را از من بگير اگر ميخواهي
هوا را از من بگير، اما
خندهات را نه.
گل سرخ را از من بگير
سوسني را که ميکاري،
آبي را که به ناگاه
در شادي تو سرريز ميکند،
موجي ناگهاني از نقره را
که در تو ميزايد.
از پس نبردي سخت باز ميگردم
با چشماني خسته
که دنيا را ديده است
بيهيچ دگرگوني،
اما خندهات که رها ميشود
و پروازکنان در آسمان مرا ميجويد
تمامي درهاي زندگي را
به رويم ميگشايد.
عشق من، خنده تو
در تاريکترين لحظهها ميشکفد
و اگر ديدي، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خيابان جاريست،
بخند، زيرا خنده تو
براي دستان من
شمشيري است آخته.
خنده تو، در پاييز
در کناره دريا
موج کف آلودهاش را
بايد برفرازد،
و در بهاران، عشق من،
خندهات را ميخواهم
چون گلي که در انتظارش بودم،
گل آبي، گل سرخ
کشورم مرا ميخواند.
بخند بر شب
$("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });