• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : ازدواج و عشق؟!
  • نظرات : 85 خصوصي ، 226 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >
     

    براي مهربان شدن به من کمي زمان بده

    مسير بازگشت را خودت به من نشان بده

    محبت نگاه تو نرا صدا نمي زند

    فقط مرا نگاه کن به چشم من امان بده

    کمي پس از رسيدنت به کوهسار زندگي

    غرور را مچاله کن به دست آسمان بده

    بيا و قلک مرا براي عشق خرد کن

    عصاي دوستي بخر به دست ناتوان بده

    دوباره کريه مي کند دل غزل به حال من

    بهانه هاب خنده را به دست عاشقان بده

    دلم گرفته از دل هميشه با شتاب تو

    براي مهربان شدن فقط کمي زمان

    بده

    نامه پست نشده...
    امروز ، ديروز نيست. مي دانم! فردا هم بي شبهه مثل امروز نخواهد بود.ديروز را به رايگان از دست داديم.فردا هم که هنوز نيامده و آن را مالک نيستيم. مي ماند امروز... که در آنيم...
    بيا غنيمت بشماريم و زنگار سو تفاهمات را از قلب و روحمان پاک کنيم
    بابا چرا همه خوابن؟؟؟؟؟؟؟
    بازم سلام . خب مثل هميشه جالب بود. ميدونيد داداش عاشق شدن گناه نيست. يعني عشق گناه نيست اما گناه بزرگ اينه كه وقتي عاشق شدي نتوني راز دلت رو حفظ كني و اونو به زبون بياريد( البته اين درمورد عشقهاي مجازي صادقه ) دو چيز عشق هاي دنيائي رو هميشه در معرض خطر نابودي قرار ميده. يكي اعتراف به عاشقي و ديگري رسيدن به معشوق . تمام جاذبه هاي والتهابها و بيقراريها با رسيدن به معشوق از بين ميره و عشق به عادت تبديل ميشه.پس عشقي خوبه كه انسان رو به معشوق اصلي و معبود و محبوب ازلي پيوند بده. كه نه اعترافش سبب كمرنگي عشق و نه وصلش پايان عاشقي ست

    تا از اين دور بودن از تو ..

    بتونم بلكه رها شم

    يه پرنده شم شبونه بكشم پر به خيالت

    برسم به لونه تو

    بگيرم سر زير بالت

    زندگيم رنگ خدا بود

    تمام ديشب قرار بود سر روي شانه ي هلال ماه بگذاري و با صداي بلند سكوت كني تمام ديشب داشتم آخرين دكمه ي پيراهن ماه را به شب مي دوختم تمام ديشب نبودن تو را با چراغ مي گفتم تمام ديشب هيچ كس صداي گريه ي باد را نشنيد آه ، ستاره ، ستاره ، ستاره كاش اندازه ي يك سلام ساده يك آيينه ي كوچك پيش پا افتاده دوستم داشتي اما مگر مي شود هيچ پنجره اي قبل از ديوار متولد نمي شود ......

    عشق يـعـني شـادي و ســـرزندگي عشق يــعني مـنـتـهـاي بـنــدگي عشق يـعني سـوخـتـن ،افــروخـتن شـيـــوه دريــا دلان آمــوخــتــن عشق يـعني سـوزش پـــروانه هـا شورش دل ،خون سرخ لاله ها عشق يـعني صـوت بـلبـل در بهـار خــنــده گـُل بــر فــراز شـاخسار عشق يـعـني وامـق و عَـذرا شـدن بهــر صــيد دُر سوي در يا شدن عشـق يـعـني زنــدگــي را سـاختن دل بـه مـعــبــود گــرامــي باختن عشـق يــعــني در ره او ســربــدار عشق يـعني لـحظه هاي بي قرار عشق يـعـنـي بــيــسـتون را تاختن چهــره زيـبـاي شـيـريـن ساختن عشق يعني همچو مجنون سوختن راه و رســم عـــاشــقــي آموختن عشـق يـعـني يــوسف کنعان شـدن از زلــيــخا هاي دون پنهان شدن عشق يـعـني جــاودانــي و غــرور درس مـهــرو عاطفه کردن مرور.......... عاشق بودن جرم نيست هست؟ پس چرا به من مي گن مجرمي ...؟ مي گن عاشق نباش ... نمي خوام ؟ چرا؟

    پاسخ

    سلام اميتيس جان.ممنون از لطفتون...اميدوارم که همه ماها فقط با کلمات بازي نکنيم و در وجودمون اميختشون کنيم
    چي مي شه مي نويسم آدما رو دوس ندارم خودمو ، اونا رو ، حتي شما رو دوس ندارم ديگه از دلم گذشته عاشق كسي بشم اون دوست دارماي بي هوارو دوس ندارم يادمه يه وقت جونم سر عاشقي مي رفت ديگه حتي فكر اون لحظه ها رو دوس ندارم سر نوشت و سفر و خيانت و پشيموني حق دارم بگم كه هيچكدوما رو دوس ندارم نه غريبه لطفي كرد ،‌ نه آشنا خيري رسوند هيچ كدوم ، غريبه و آشنا رو دوس ندارم .
    پاسخ

    هر كه ما را ياد كرد ايزد مر او را ياد باد.هر كه ما را خوار كرد از عمر برخوردار باد.هر كه اندر راه ما خاري فكند از دشمني.هر گلي كز باغ وصلش بشكفد بي خار باد.

    بار گناهانم رنجم ميداد ،براي کارهي بدي که انجام داده بودم از خود عصباني بودم اما خدا گفت :من تورا مي بخشم .* از خودم بدم مي آمد ، فکر کردم هيچکس مرا دوست ندارد ، اما خدا گفت :من به تو عشق مي ورزم .*گريه مي کردم ،زيرا تنها بودم اما خدا گفت :من هميشه با تو هستم.

    گاهي كه صبح و ستاره به ديدنم مي آيند و آسمان بنفش مي شود يادم مي افتد كه چه نسبت محرمانه اي با كلمه دارم و ياد تو مي افتم كه هميشه حال مرا از آيينه مي پرسيدي بعد از تو كسي بي ابهام از كنار باران عبور نمي كند مثل تمام پنج شنبه هايي كه قد مي كشند و جمعه مي شوند و من فكر مي كنم آخرين بوسه ات روي كدام انگشتم بود باز صدايت راه مي افتد و نام من پرنده مي شود باز آيينه دست هايش را براي گريه هاي من تعبير مي كند

    اگر با مژگانت اشاره اي كني فرسنگها راه خواهم پيمود چرا كه شب عشق بسيار طولاني است و قلبم در آرزوي تو مي سوزد آنگاه كه از برابر ديدگانم دور شوي خورشيد وجودت پنهان مي گردد و ابرهاي غم و اندوه مرا در بر مي گيرند و به دنياي غريبي مي برند هميشه در قلبم حضور داري و عشقت زندگي ام را گل باران كرده است تمامي اين دنيا را با قلبي پر از رمز و راز به دنبالت طي كرده ام محبوبم هميشه به انتظار بازگشتت خواهم ماند

    خنده تو نان را از من بگير ، اگر ميخواهي ، هوا را از من بگير ، اما خنده ات را نه . گل سرخ را از من بگير سوسني را كه ميكاري ، آبي را كه به ناگاه در شادي تو سرريز ميكند ، موجي ناگهاني از نقره را كه در تو ميزايد . از پس نبردي سخت باز ميگردم با چشماني خسته كه دنيا را ديده است بي هيچ دگرگوني ، اما خنده ات را كه رها ميشود و پرواز كنان در آسمان مرا ميجويد تمامي درهاي زندگي را به رويم ميگشايد . عشق من ، خنده تو در تاريك ترين لحظه ها ميشكفد و اگر ديدي ، به ناگاه خون من بر سنگفرش خيابان جاري ست ، بخند ، زيرا خنده تو براي دستان من شمشيري است آخته . خنده تو ، در پاييز در كنار دريا موج كف آلوده اش را بايد برفرازد ، و در بهاران ، عشق من ، خنده ات را ميخواهم چون گلي كه در انتظارش بودم ، گل آبي ، گل سرخ كشورم كه مرا ميخواند . بخند بر شب بر روز ، بر ماه ، بخند بر پيچاپيچ خيابان هاي جزيره ، بر اين پسر بچه كمرو كه دوستت دارد ، اما آنگاه كه چشم ميگشايم و ميبندم ، آنگاه كه پاهايم ميروند و باز ميگردند ، نان را ، هوا را ، روشني را ، بهار را ، از من بگير اما خنده ات را هرگز تا چشم از دنيا نبندم ...

    کي شادي هام رو از من ميدزده ؟ کي خوشبختي هام رو دزديد؟
    سلام نرگس جون مي بينم كه باز هم اول شدي و......
     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >