سلام.
علي آقا
مندلسون خيلي زيرک بوده و باهوش و مي دونسته دقيقا کدوم نقطه رو هدف قرار بده. جسم او معلوليتي داشته نه ذهن و انديشه اش .
اين داستان منو ناخودآگاه ياد حسين پناهي انداخت .
و اينکه دوباره به تفاوت عمده زن و مرد در اين داستان اشاره شده بود
تنها زن مي تواند اينگونه باشد تنها زن مي تواند مادر باشد تنها زن سراسر احساس است و گويي هميشه مغزي دارد که دچار نوعي معلوليت است .
روح بزرگ اينجا از آن يک زن است .
درست که فکر کنيم مي بينم اگر جاي اون قوز عوض ميشد مندلسون زيرک هيچگاه عقلش را به دست احساسش و دلش نمي داد.
و واقعا گوژپشت بودن براي يک زن به نظر فاجعه مياد . البته فکر آدمي به همه چيز جهت مي ده کسي که اعتماد به نفس داره و براي چيزي که مي خواد تلاش مي کنه به اون خواهد رسيد و گفته شده کسي که اعتماد به نفس داره همه چيز داره ولي کسي که اينو نداره هيچ چيز نداره . ولي اگر زن گوژپشتي به اسم فرومتژه مندلسون زيبا رو ميخواست ميتونست بهش برسه ؟؟
و اينكه خدا مي دونه هر چي رو كجا بزاره .
خلاصله اين داستان نتيجه هاي اخلاقي زيادي داره ...
متن آزادي بيان رو بسيار خوب بيان كرديد. به نظرم خوبه هر چند وقت يه بار اين پست رو دوباره بزنيد. و البته هر دفعه ميشه كاملترش كرد.
مويد باشيد.
تا بعد ياحق.
ادامه دارد...