• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : معصوميت از دست رفته...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حافظ 

    از غصه نجاتم دادند

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

    وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند

    بيخود از شعشعه پرتو ذاتم كردند

    باده از جام تجلي صفاتم دادند

    چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي

    آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند

    بعد از اين روي من و آينه وصف جمال

    كه در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند

    من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب

    مستحق بودم و اينها بزكاتم دادند

    هاتف آن روز به من مژده اين دولت داد

    كه بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند

    اين همه شهد و شكر كز سخنم ميريزد

    اجرصبري است كز ان شاخه نباتم دادند

    همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود

    كه ز بند غم ايام نجاتم دادند