• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : شهربازي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 29 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست من

    ممنون كه خبرم كردين...

    پستي بود جالب....و جالبتر اينكه شما هم مثل من درگير زندگي و خسته هستين...

    چه زيبا اين شهر بازي رو توصيف كردين...

    من شهر بازي رو دوست دارم..اما شهر بازيي كه در اون فقط سخن از محبت و صداقت باشه و دوستي...عشق حقيقي به همه مخلوقات و در راس اونها يگانه معبود حقيقي...عشقي پاك براي كاستن درد و غصه هاي همنوعانم... نه اضافه كردن باري از غم بر دلها...

    نه ازار...نه مايه اذيت و بهم زدن ارامش ديگران...نه جايي كه بجاي مفرح بودنش بشه مايه غصه و درد...

    من شهر بازيي رو دوست دارم كه همه در كمال صلح و صفا دوستانه دست هم رو بفشرن و يكدل باشن و صميمي...همديگه رو در بازي هل ندن و نخوان به زمين بزنن...من بازي سالم رو دوست دارم..بازي بي خشونت...بي بدجنسي...بي غيبت...بي تهمت...بي دروغ و ريا و فريب...بي برداشتهاي ناپسند و غير صحيح...

    درسته كه در بدو ورود به اين بازي زندگي مانند كودكي نوپا و كنجكاو و بازيگوش هيچي نميدونستم و شايد هنوز هم قطعا خيلي چيزها رو ياد نگرفته باشم اما مانند كودكي تيزهوش با تكيه بر ذهنم و بي راهنما سريعا با اين شهر بازي زندگي اشنا شدم..و .تا اين لحظه همواره سعي كردم در بازي زندگي همه دوستانم رو از سراسر ايران يكجا جمع كنم تا عداوتها رو كنار بذارن و صميمانه دست در دست هم با عشق و صفا و محبت باشن . و با اين دوستيها همديگه رو در پيشرفت و زندگي سالم كمك كنن.. .نميدونم چقدر موفق بودم اما روحا راضي هستم كه در اين شهر بازي سعيم در جهت پيوندهاي مستحكم ايمان و عشق و يگانگي بوده و بس...

    ..............

    فعلا كه قدري خسته ام...بارها اين خستگي رو تجربه كردم. گاهي همبازيها اونقدر بد مشت بر روح و روانت مي كوبن و ....كه...

    من كه قصد سفري كوتاه دارم...شايد برگشتم و باز هم نوشتم...

    اميدوارم شاد باشين و هميشه سربلند و هرگز خستگي رو تجربه نكنين...

    زندگي يك بازي ديرين بود...

    گه بود تلخ و گهي شيرين بود...

    دائما گويم كه كاش اين زندگي

    بر همه شاد و خوش و رنگين بود...

    .........اعظم.ش...........

    بدرود...