سلام
شب قدر است
شبي دلها بيشتر به خدا نزديك مي شود التماس دعا داريم
سلامم به گرماي قلب تو دوست
هميشه مي گوئيم بالا برويم اما در اين ايام مي فرمايند نه شما باشيد ما خودمان را تنزل مي دهيم و به ارض مي آئيم شبهاي قدر اينطور است.
در اين شبهاي حاجات منتظر حضور سبزت هستم
بنظر من تا آخر دنيا پيشاني عدالت
با شمشير جهالت در خون كشيده خواهد بود
و اين تا زمانيكه هنوز انسان حقيقت خداوند را نشناخته باشد
ادامه خواهد داشت
ممنونم كه خبرم كرديد دوست خوبم
راه ما از هيچ؛ شروع و به پوچ تمام شد...روي سنگفرشي قدم زديم که شادي و اندوهش دست نوشته ي تقدير بود و ما چه ساده لوح به نظاره نشسته ايم و تنها دلخوش به رنگ اب و رفتن شهابها؛ افسارمان رابه دست تقدير داده ايم و بي مهابا ما را مي برد و ما در هر کوي وبرزن؛ عمر و زمان خواستن ها را؛ جا مي گذاريم
سرزمين تقدير من؛ کوهستان غريبي ست و من از کرانه هاي دور ان چه غريبانه به پيش امده ام. دستانم خالي از داشتن...پاهايم خسته از قدمهاي تند؛براي رسيدن وگوشهايم پر از زمزمه ي شاعري خسته که ميگفت: خواستن مرز توانستن نيست. من امروز در فرصت اينه؛ امتداد خط خواستن را با تقدير عبور؛ دو خط موازي مي بينم با سرابي چسبيده به هم؛ در انتها. دنياي تقدير؛ پنجره اي است به کوچه اي که در تمناي ديدن سرنوشتي دلخواه به بن بستي بي افتاب و بي نور باز مي شود. تقدير؛ قلب مرده ي مرا در پشت ميله هاي زندان سينه ام از ياد برده است اما هنوز دلهره اي در عميق ترين بندهاي وجودم فرياد مي کشد. فرياد خواستن هايي؛ جدا از پاهاي پر قدرت سرنوشت. سرنوشتي که با قدرت خواست تا ما با يک تصادف نطفه گيريم و با هر تصادف لحظه ها را رنگ زنيم و به دنبال تصادفي بميريم.
جهان پر از صداي حرکت پاهاي مردمي است که همچنان که تو را مي بوسند در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند... ---- گويي همه مرده اند ، هيچ قلبي نمي تپد ، همه انسانها آدميت را از ياد برده اند !
با تو،من با بهار مي رويم..با تو،من در عطر ياسها پخش مي شوم...با تو،من در شيره هر نبات مي جوشم...با تو،من در هر شکوفه مي شکفم ...با تو،دريا با من مهرباني مي کند ...با تو،پرندگان اين سرزمين خواهران شيرين زبان من اند...با تو،سپيده هر صبح بر گونه ام بوسه مي زند ...با تو،نسيم هر لحظه گيسوانم را شانه مي کند ...با تو،همه رنگهاي اين سرزمين را آشنا مي بينم ...با تو، همه رنگهاي اين مرا نوازش مي کنند....با تو،آهوان اين صحرا دوستان هم بازي من اند ...با تو،کوهها حاميان وفادار خاندان من اند ...با تو،زمين گاهواره اي است که مرا در آغوش خود مي خواباند...،ابر حريري است که بر گاهواره من کشيده اند...«دکتر علي شريعتي
سلام عليكم جميعا .
ضمن عرض تسليت متقابل خدمت شما عزيزان عرض شود كه در اين نوشته آمده :
...
من كه نشتاخته مينگارم و خط خطي بر اين دفتر مينهم ، آنان كه ميرسند ما را نيز به ياد آورند...
بله من بقدر ربش ناشناخته است ، ولي مثل ربش منكر منكر نيست ، شاهد عرضم همين كه گفته : من ... .
حالا چقدر گفته من ؟ اين همانست كه در شب قدر سال گذشته مقدر شده و اميدوارم كه امسال هم بروز شود .
مثل هميشه زيبا و نغز بود
رمضان ماه خودسازي است. باشد ه پس از مدتها انتظار امدنش زود ازكفش ننهيم
شهادت مولي امير مومنان سرور عالم امكان و غير امكان. مايه مباهان انسان به فرشتگان اقاي زمين و زمان رو تسليت ميگم. به انتظار ظهور شجره طيبه اش چشم به راهان كوچه هاي انتظار ميپيماييم و در اين شبهاي عزيزانتظار ولايتش بر سر و جان ميپرورانيم.
يا علي
سلام دوست عزيز
هميشه به اين فكر ميكنم كه چقدر خوبه ماه رمضان شاهد در جا زدن ما نباشه...
به اين فكر ميكنم كه كاش هر ماه رمضان و هر شب قدري كه ميگذرونيم،يه پله به خدا نزديكتر بشيم...
در اين شبهاي زيبا و معنوي مي خواستم از مولا و قدر بنويسم ،اما...
نميدونم چرا به نام علي(ع) كه ميرسم توان بيانم رو از دست ميدم...
و....شما بسيار زيبا نوشتيد...
كاش بتونيم شيعه ي واقعي مولا باشيم..
موفق باشيد و در پناه حق