سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

او را می‏بینم با مشک آبی بر دوش با لبانی خشکیده و شمشیری در نیام

شبی است امشب که قدرش می‏نامند ، نامی نهاده‏ایم آنرا به عظمت تمامی خلقت و زیبایی تمامی هستی.
آیا با یک شب اشک چشمانم ؛ آب سردی خواهد شد بر آتش شرارتِ سالیانم؟؟!! آیا تا به حال خویش را عریان و برهنه بی‏هیچ حجابی دیده‏ام؟! چگونه خواهم رسیدن بی‏انکه بودنم را بهایی پرداخته باشم؟! چگونه توجیه سازم خویش را؟؟ نیاز و نیاز و نیاز
نه ، بهانه بس است ، می‏دانم که هیچ تغییری نکرده‏ام و فردا همانی می‏شوم که بوده‏ام! پرگناه و نیرنگ و دغل و نقاب! پس این اشک تمساح از چه روی است فریب خلق یا خالق خلق؟!
بنام خطا و به ترس از گناه ، روزی 17رکعت در برابر نفس خویش سر تعظیم فرو آوریم و خدا نامیمش. ماهی نیز از طعام و شراب دست بشوییم تا خرج‏مان کاهش یابد ... اینها را عبادت نامیم !! چه ساده می‏پنداریم ...

شب قدر شاید این شبی که نامیده‏ایم نباشد ، شاید روزی باشد در فرارویمان که باید دریابیمش ، شاید هم به غفلت از آن ساده بارها گذر کرده‏ایم و نشناختیمش ...
بیاییم شب قدر خویش را بیابیم ، شاید این ماه بهترین بهانه باشد برای یافتن گمشده‏مان ... شاید دل گرسنه ، چشم را بگشاید و لب تشنه گوشه‏هایمان را تیز سازد!!
ماهی است که می‏شود هستی را بازخواند و درکش کرد ، به آغوشش کشید و مستانه با پیمانه ای در دست رقصی و آوازی ساز کرد ...
من که نشتاخته می‏نگارم و خط خطی بر این دفتر می‏نهم ، آنان که می‏رسند ما را نیز به یاد آورند...



آسمان ::: دوشنبه 86/7/9::: ساعت 1:52 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>