در شب ترديد من، برگ نگاه !
مي روي با موج خاموشي كجا ؟
ريشه ام از هوشياري خورده آب:
من كجا، خاك فراموشي كجا
***
دور بود از سبزه زار رنگ ها
زورق بستر فراز موج خواب
پرتويي آيينه را لبريز كرد:
طرح من آلوده شد با آفتاب
***
اندهي خم شد فراز شط نور:
چشم من در آب مي بيند مرا
سايه ترسي به ره لغزيد و رفت
جويباري خواب مي بيند مرا
***
در نسيم لغزشي رفتن به راه،
راه، نقش پاي من از ياد برد
سرگذشت من به لب ها ره نيافت:
ريگ باد آورده اي را باد برد
سلام و تشكر بخاطر حضورت دوست خوبم
در پناه حضرت حق موفق و پايدار باشي
0000يا حق