• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : حضوري عجيب
  • نظرات : 15 خصوصي ، 131 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    و امروز دلم لرزيد!!!
    و حقايقي آشکار شد!!!
    و با خداي خود به سخن نشستم!
    و علت واقعه را جويا شدم!
    و سه احتمال پاسخم بود :
    - اول آنکه تقاص گناهان گذشته را پس مي دادم!
    - دوم آنکه مورد آزمايش و امتحان الهي قرار گرفته بودم!
    - سوم آنکه نشانه و آيه اي براي دريافت پيامي خدايي ارسال شده بود!
    و هر کدام از اين سه احتمال را که بررسي کردم دريافتم که خداي من عاشق من است!
    و من نيز بيش از پيش به او عاشق گشتم!
    اگر احتمال اول حقيقت داشته باشد, از لطف خداست که در اين دنيا عذابم کرده تا آتش عذاب اخروي بر من خنک شود.
    و اگر احتمال دوم محقق باشد از رحمت پروردگارم است, که بر من نماياند که هنوز لکه اي از انسانيت در دلم باقيست! و خدا هنوز اميد پيشرفتم را دارد و مرا قابل آن دانسته که گوشهْ چشمي به من اندازد!
    و در صورتي که احتمال سوم واقع باشد از کرم و بخشش يزدانيست که دلم را به راهش هدايت مي کند و چشمانم را آماده ديدن حقيقتي نو مي سازد!
    و خواستار کاشتن بذري از از گلهاي حقيقت در کشتگاه دلم است/.
    و شايد زنگ خطريست که مرا هوشيار سازد که ظرفم پر شده و بايد به دنبال ظرفي مقاوم تر و حجيم تر بگردم تا گنجايش درک مراتب بالاتر را داشته باشم!!!
    و هذا من فضل ربي...
    الهي کرمت را و رحمتت را و مودت و گذشتت را و عشق به بنده ات را شکر! ! !
    الهي, سخن در عفو و رحمتت نيست, گيرم که تو بخشايي ام, من از شرمندگي چه کنم؟