• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : حمله مسلحانه به منزل كروبي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • پارسي يار : 0 علاقه ، 1 نظر
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.

    من هم مثل شما از آقاي احمدي نژاد متنفرم. ولي حرف من اينه كه ما چه بخوايم چه نخوايم، مشروع يا نامشروع، با تقلب يا بي تقلب، فعلا ايشان رئيس جمهور ماست. و تضعيف ايشان تضعيف كشور به حساب مياد.

    نمي‌گم چشمتون رو نسبت به مسائل روز ببندين. بلكه فعلا علي الظاهر خودتون رو موافق نظام نشون بدين و فقط در انتخابات آينده چشممون رو بيشتر باز كنيم تا فردي بهتر از ايشان راي بياره.

    اينطوري كه شما تو وبلاگتون مطلب مي‌نويسن، كسايي كه چشم ندارن سربلندي ايران رو ببينن و ميليوني خرج مي‌كنن تا بين مردم ايران تفرقه بندازن تصور مي‌كنن كه مخالف نظام تو ايران زياده.

    ببينين به عنوان مثال اگه شما بين خانوادتون يه اختلافي باشه و (بر فرض محال) پدر شما يه سياست غلطي رو تو خونه اتخاذ كنه، شما اين مسأله رو رسانه‌ايش مي‌كنين؟ بزارين كمكتون كنم، شما تو اينگونه موارد پيش عامه مردم و مخصوصا كسي كه با خانواده شما مشكل داره نه تنها آبرو داري مي‌كنين بلكه اگر اون شخص مشكل شما رو به رختون بكشه از پدر و خانوادتون دفاع مي‌كنين.

    من مي‌گم مشكلي كه الآن تو كشورمون هست. بايد بين خودمون حل بشه نه اينكه بخوايم تو اينترنت كه كل عالم بهش دسترسي دارن عموميش كنيم

    مي‌دونم الآن مي‌گين در مورد فعاليتهاي نظام كاري از دست ما بر نمياد. من هم اين رو قبول دارم ولي فعلا بايد ساخت تا اينكه نوبت به رئيس جمهور بعدي برسه كه بايد كاري كنيم كسي كه جامع بين محسنات رئيس جمهور هاي گذشته است بياد و مملكت ما رو به وضعي برسونه كه چشم دشمنا كور بشه.

    اينم بايد پذيرفت كه بيشتر مشكلات كشورمون به اين حدي نيست كه تصور مي‌شه، بلكه بيشتر تبليغ رسانه‌هاي خارجي و برخي از خواص تو كشوره.

    نمي‌دونم چرا شما نمي‌خواين قبول كنين كه رسانه‌هاي خارجي خير ما رو نمي‌خوان. اينكه مي‌گم نگاه نكنين چون اونها از اول انقلاب دشمنيشون نسبت به ما نشون دادن.

    مي‌گن يه پسري به پدرش مي‌گه من مي‌خوام مستقل زندگي كنم. اول پدر مخالفت مي‌كنه ولي با اصرار پسرش، گاو نر گنده و سرحالي كه داشتن رو داد به اون تا بره بفروشه و مستقل بشه. وقتي وارد بازار شده كسايي كه با پدر اون پسره مشكل داشتن ديدن فرصت مناسبيه كه زهر خودشون رو بريزن. به خاطر همين نقشه‌اي كشيدن. وقتي پسره گاوش رو آورد تو بازار نفر اول گفت اين گاو لاغر پير مردني چند؟ پسره گفت برو بابا اين گاو به اين گندگي بهش ميگي پير مردني. نفر دوم هم همون جمله اولي رو تكرار كرد. نفر سوم هم همينطور. تا اينكه پسره باورش شد و گاو رو به قيمت خيلي كمي فروخت. بعد با عصبانيت پيش پدرش اومد و گفت چرا به من يك گاو پير لاغر به من دادي تا برم و بفروشم.

    حالا من تقاضايي كه از شما دارم بشينين يك ساعت بدور از همه پيش داوري ها فكر كنين كه مانند اين پسره نباشين.

    يا علي خدا نگهدار.