عشق هرجا رو کند آنجا خوش است گر به دريا افکند دريا خوش است گر بسوزاند در آتش دلکش است اي خوشا آن دل که در اين آتش است تا بيني عشق را آيينه وار آتشي از جان خاموشت برآر هر چه مي خواهي به دنيا نگر دشمني از خود نداري سخت تر عشق پيروزت کند بر خويشتن عشق آتش مي زند در ما و من عشق را درياب و خود را واگذار تا بيابي جان نو خورشيدوار عشق هستي زا و روح افزا بود هر چه فرمان مي دهد زيبا بود