• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : شب عشق
  • نظرات : 102 خصوصي ، 229 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام.......پاهام که خسته شد ولش کردم و اومدم..
    يه کم جلوتر آقا چاقه داشت به بزرگترين جوجه تيغي اي که تو عمرم ديده بودم لگد ميزد. اون بغل روي يه تابلو يه عکس نيمرخ از من بود.با ماژيک فسفري زيرش نوشته بودم:
    "من پستم..پس هستم.."..............به روزم مهربان............شما به لينك دوستان اضافه شديد