تو را نشناخته ام كه هنگام غروب آفتاب تلخ زندگي ، دلگيري ات مثل يك برگ خزان زده است … تو را نشناخته ام كه با يك رفتن تلخ ، بي وفايي ام را اثبات كردم ولي تو مرا دوست مي داري … تو را نشناخته ام كه هيچ كس نمي داند راز قلب شكسته ات را كه مثل يه قطره اشك ، جاري از گونه هايت است … تو را نشناخته ام كه به اندازه وسعت دريا مهرباني داري …