• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : آدمك بيچاره
  • نظرات : 56 خصوصي ، 168 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    رعد مي ترکد به خنده از پس نجواي آرامي که دارد با شب چرکين

    وز پس نجواي آرامش

    سرد خندي غمزده ، دزدانه ، از او بر لب شب مي گريزد

    مي زند شب با غمش لبخند...

    مرغ باران مي دهد آواز:

    - اي شبگرد!

    از چنين بي نقشه رفتن تن نفرسودت ؟

    ابر مي گريد

    باد مي گردد

    وبه خود اينگونه نجوا مي کند عابر :

    - با چنين هر در زدن ، هر چوشه گرديدن،

    در شبي که ش وهم از پشتان چونان قير نوشد زهر ،

    رهگزار مقصد فرداي خويشم من ...

    ورنه در اينگونه شب اينگونه باران اينچنين توفان

    که توا