سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

دوستان خوب و همیشه همراه سلام.سلامی گرمتر ازین هوای تابستون ولی به لطافت نم نم بارون .انشالله که هرجا هستید دلتون شاد و لباتون خندون باشه.خوشحالم که مسافرتم تموم شد که بازهم بتونم کنار شما خوبان باشم.درضمن جای همتون خالی چند روز اخر مسافرتم که مشهد رفته بودم بسیار عالی بود .اصلا ادم دست خودش نیست وقتی گنبدهای طلایی رنگش نگاه میکنه یه حس غریبی بهش دست میده.یه حسی که که به سادگی نمیشه فهمیدش واقعا هرچی از صفا و معرفت امام رضا(ع)بگم بازهم نمیتونم وصف کنم اونجا چه حالی داشت.ماها خیلی ناشکریم وقتی همچین امامی کنارمون هست و قدرش و نمیدونیم.و خیلی کم خدمتشون میرسیم در هر صورت امیدوارم که همگی معنی واقعی خودمون و شخصیت واقعی خودمون و در کل حقیقت واقعی افرینش و زندگی بفهمیم و تا حد ممکن با روح خودمون امیختش کنیم.یک نکته جالبی  برای من پیش اومده که .اونهم مسدود شدن موقت وبلاگ شایا تجلی از وبلاگ رهاترازپرنده بود .ایشون گذشته از شاعر بودن از طلاب حوزه علمیه هستن و دارای خانواده ی با شخصیت و فرزندانی .وقتی متوجه شدم وب ایشون بدلیل اهانت و تهمت به دیگران و انجام کارهای غیر قانونی در وبشون .مدتی مسدود شده تعجب کردم و فهمیدم که بعضی ها  چقدر میتونند در این دنیای مجازی تا حقیقت فاصله داشته باشند اینقدر فاصله  که ادم بعد از فهمیدن حقیقت واقعی شخصیت فرد مورد نظراز تعجب کلش سوت میکشه .بهر حال امیدوارم که همگی بتونیم در این دنیای مجازی با هم دوست و بهم مهر بورزیم تا خاری برای اعصاب هم نباشیم و از وجود همدیگه همراه با صداقت لذت ببریم.در اخر هم جا داره از ابجی نرگس عزیز و مهربون برای همه زحمتهاشون که در وب ادمک ها میکشن تشکر کنم.از مدیر محترم پارسی بلاگ و البته آبدارچی خان بزرگ  و همه دوستان در پارسی بلاگ برای زحمتهای شبانه روزیشون باید تشکر کرد.با تاخیر هم تولد قاصدک عزیز تبریک میگم.دوست عزیز انشالله که هزارسال زنده باشی و همیشه دلت شاد باشه.

پاینده باشید

چه خوب است کر شدن ، کور شدن ... آن وقت است که تازه گوش ها می شنود ، چشم ها می بیند.
به هر طرف نگاه می کنم انتهایی برایش نیست.
براستی اینقدر سرزمینمان بزرگ بود که تا چشم کار می کند زمین و خاک و آسمان... پس چرا مدتهاست صدای خرد شدن استخوان هایم میان این دو دیوار خواب بیهوده تان را برهم زده است؟
در همین خاک وسیع .. همین جا که تا چشم کار می کند زمین و خاک و آسمان...
چه خوب است کور شدن... این چشم ها دیدن را از من گرفته اند!
براستی آسمان همین بود؟ نه! در باورم نمی رود... زندگی بیش از این هاست ... بیش از این آسمان که تنها یک پنجره از آن سهم من بود.
بیش از این هاست که در یک کره ی خاکی محصور بماند!

آدمک دخترک راخواست .
دخترک گفت:خانه ای خواهم برای آسودن.
آدمک رفت .
روزهاوشبها کارکرد وپول درآوردوخانه ای بزرگ ساخت .
دخترک آمدوخانه رادیدوگفت:نه...خانه ای ساده خواهم.
آدمک خانه رافروخت ورفت آنقدرگشت تا ساده ترین وکوچکترین خانه رایافت.
آن را خریدودخترک رابه خانه اش دعوت کرد.
اما دخترک نیامد.
آدمک سخت حیران ماند.
آنگاه فقطگریست ،
گریست وگریست تااشکش خشک شد.
بعدخانه راآتش زدوخوددرون خانه نشست.
وقتی آتش خاموش شد دخترک آمد.
خاکستر آدمک رابرداشت وازآن گِلی ساخت،آن گل راخشت کردوخانه ای بناکرد.
بعدگریست.
 آنگاه چون آدمکی نبودخانه راآتش زدوخوددرمیان خانه نشست.



علی ::: سه شنبه 84/4/28::: ساعت 11:46 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>