زياد به اين چيزا فكر نكن
حالا ديگه ما متمدن شديم بايد چيزاي ديگه رو ياد بگيريم
پايان فيلمنامه چه غمگين تمام شد
اين ماجرا براي تو سنگين تمام شد
آنجا نشسته است خدا پشت دوربين
يک کادر بسته ازمن و تو ...(اين تمام )
با يک نگاه سرسري ات سمت سنگها
آن چشمهاي قابل تحسين تمام شد
ساعت .سکوت .سانحه. سر درد .سي سي يو
در هفت سين کوچک من سين تمام شد
آغازش از کجاست نفهميده ام ولي
ديوار بين من و تو در چين تمام شد
من در سکانس آخرم و گريه مي کنم
با اشک واقعي بله تمرين تمام شد
اين داستان ادامه ندارد درونتان
يک مرد در مراسم تدفين تمام شد ( ازبلاگ الو خدا)