• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : احساس تنهايي..
  • نظرات : 1 خصوصي ، 38 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    تنهايي ماه

    ماه هم تنها بود
    صورت خندانش
    پشت اين شيشه تاريک
    چه قدر زيبا بود!
    ماه بر من خنديد
    من که آن روز دلم
    دريا بود
    موج موّاج تو هم پيدا بود
    مثل يک دست
    که ياري طلبد
    دست من رو به دعاي ملکوتي
    وا بود
    هر چه بود و همه جا
    صحبت از
    عاشق بي پروا بود
    شايد آن ابر
    همان ابر بزرگ
    شاهد گريه بي همتا بود
    پس چرا؟
    نيمه پنهاني ماه
    زير ابري نگران تنها بود
    کاش آن لحظه
    که باران باريد
    همه چيز و همه جا را مي شست
    پشت اين شيشه تاريک
    دلم پيدا بود
    فکر فرداي پس از ظلمت را
    در سرم غوغا بود
    بر لبم زمزمه فردا بود
    آه! فردا آمد!
    باز باران باريد
    ماه را فهميدم
    که چه قدر تنها بود!