روزي من
درخت افشاني خواهم شد
ميان شهر...
سايه ميگسترانم
رهگذران خسته را
تا بياسايند
درسايهسار
شاخه و برگهايم
و بر زمين نهند
بار سنگين اندوه يک روز خسته را.
همشهريان خوب و مهربان
با کلامي که از آن
عطر صميميت ميتراود
از تنم ميزدايند
با همه تلخي ها به جنگ بر مي خيزم
تا يادم باشد من بزرگتر از زمانم
درسته من خودم ديدم كه مردم ما
مردمي خسته هستند
و اين تقصير كيست؟
دوست من نوشته هاتون رو منهم ديدم
رنگ سپيد نمايش اسلام است
و لباس سپيد نشانه ئ اسلام
ولي مردم ايران اكثرا دنبال لباسهاي تيره هستند
نميدونم شايد به اقتضاي شرايط محيط باشد
و يا حقيقتا مردن را اگر به حق پيوستن بدونيم
نه ترس معنا دارد و نه ضجه !
چون ما از خداييم و خدا ميپيونديم
وقتي مرگ رجوع به اصل باشد
ترس و غم كمرنگ ميشود