سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

سلام.
بلاخره جشن عیدغدیروبلاگ نویسان به دست مردان بی ادعا(پرشین بلاگ) در باشگاه وبلاگ نویسان تهران در روز دوشنبه برگذار شد.که اتفاقاتی که برای من در این همایش افتاد را خلاصه خدمتتون عرض میکنم...

وقتی به محل همایش در باشگاه وبلاگ نویسان رسیدم چهره ی اقای نغزگو که از دور بمن چشمک میزد رو شناختم و قدری گامهام سریعتر شد که تا از دستم نرفته بچسبم بهش و شروع کنم ازش سوال پرسیدن.بعد از سلام علیک با ایشون باراهنمایی  وارد سالن شدم و با خوش و بش با افراد رفتم یک جای خوب پیدا کردم واسه نشستن که روی همه دید داشته باشم و کسی روی من دیدی نداشته باشه.تغریبا مراسم با ده دقیقه تاخیر شروع شد که گویا مشکل در اتاق فرمان بود برای پخش موزیک و کلیپ که گویا خوب به اتاق فرمان دست فرمان داده نشده بودو تاخیرتوی اجرای برنامه افتاد.البته خوب شد چون بقول مجری برنامه :ما وبلاگ نویس ها عادت به دیر اومدن داریم.وهمین تاخییر باعث شد دیگر دوستان به موقع برسند.مجری برنامه خانم پولاد زاده  با عرض خوش امد گویی و تبریک عید به وبلاگ نویسای حاظردر مراسم اجرای خودشون رو اغاز کردند.

 چندمورد از برنامه هایی که اجراشد:

 سخنان جناب آقای هاشمی ( استاد دانشگاه ) که بسیار لذت بخش و زیبا از غدیر و حضرت علی(ع)گفتند...

 اجرای موسیقی زنده سنتی توسط چندتن از وبلاگ نویسان...

 و جناب آقای دکتر بو ترابی (مدیریت پرشین بلاگ ) که در اوج صمیمیت و مهربانی سخن گفتند ...(یه شوخی هم با ایشون کردم که فکر کردم ناراحت میشن ولی باعث خنده ی خودشونم شد.)

 نکته ی جالب دیگری هم که وجود داشت حضور نماینده باشگاه هواداران پرشین(گرگان) در همایش بود که ایشون هم چند دقیقه ی صحبت کردندو یک مسابقه یی که طراحی کرده بودند را اجرا کردن.

 در بین این مراسم  یادوخاطره ی مرحوم حسن نظری وبلاگ نویس پارسی بلاگ  را با متنی که خوانده شد و تصویری که از ایشون  بروی پرده بود و موزیکی که در حال اجرا بود گرامی داشته شد.

 اما بین برنامه یک استراحت داده شد برای پذیرایی که همه خیلی زود تشریف فرما شدندبرای پذیرایی که فرصت خوبی ام بود برای استارت حرف زدن بلاگرها با یگدیگر.قبل از پذیرایی همچین بدلیل دید نداشتن خوب اطرافیان روی من چهره هایی بود که برمیگشتند و بشکلی نگاه میکردند که حس کردم از اینجا زنده بر نمیگردم.(خانم مدیر باشگاه وبلاگ نویسان تهران اعلام کرده بودند که استفاده از تلفن همراه ممنوع. نمیدونستم اون لظحه ها از کی واسه ی نجاتم کمک بخوام)بهمین دلیل قدری باتاخیر هم برای حفظ امنیت جانی هم قدری کلاس گذاشتن به قسمت پذیرایی رفتم. البته یکی دوتن از دوستان اشنا شدیم در اوایل برنامه و یا اشنایی بود از قبل  ولی خبر نداشتم بیشتر افراد سالن از دوستان خوبم هستن که در بین پذیرایی همه چیز لو رفت و خیلی خوشحال شدم ازینکه دوستان قدیمیم را هم در مراسم دیدم.

خلاصه کنم.بلاخره انتهای مراسم رسید و با اونهمه صمیمیتی که در سالن حکم فرما شده بود کسی راضی به رفتن نبود که بلاخره دوستان پرشین بلاگی فهمیدن چیکار کنند که دوستان حاظر به رفتن بشن و به رسم یادبود هدایایی از سوی باشگاه هواداران پرشین بلاگ به حضارکه بیش از شصدنفر بودند اهدا شد.البته چون انتهای برنامه بود و من از نیمه ی دوم مراسم ردیف اول نشسته بودم اون لحظه که نوبت من شد برای دریافت هدیه کسی حواسش به جلو نبود و جاتون خالی مخ دوستی که داشت هدیه رو بمن میداد رو زدم دوتا هدیه ازش گرفتم ..

وقت خداحافظی هم رسید.البته فکر نمیکردم اون لظحه اینقدری وقت بشه که با اقای بوترابی که وبلاگ من رو یکبار که باهم داشتیم حرف میزدیم مورد تمجید و تعریف قرار داد و چندتن از مجریان مراسم بمونیم و خوش و بشی کنیم که اون دقایق اخر بسیارمفید واقع شد... بعد ازخداحافظی قدری عجله کردم که یکی دو تا از بچه هایی که خوب باهم اشنا نشده بودیم رو چند دقیقه یی باهاشون  صحبت کنیم که متاسفانه خیلی عجله داشتند و انگارغیبشون زده بود.بهرحال جای همتون خالی بود.البته همه حاظرین دوستانی از :پرشین بلاگ.بلاگفا .و تنها حاظر پارسی بلاگی که خود من بودم سعی کردیم جاتون خالی کنیم.

(طبق اماری که در پاشگاه هواداران پرشین ارائه شده)

امیدوارم همه نویسندگان دنیای مجازی با همکاری های نزدیک خودشون با دیگر نویسندگان بتوانند(بتوانیم) با ارائه مطالب مطلوب و هدفمند اقدام به فرهنگ سازی نوینی در جامعه ی وبلاگ نویسی کنند.لطفا در نظرسنجی جدید وبلاگ در منوی سمت راست نیز شرکت کنید.و اینکه چت روم سایتم برای وبلاگ نویسان و بازدید کننده ها مجددا راه اندازی شد که باز از طریق منوی سمت راست قابل ورود هست.دوستان بزودی کار در وبلاگ ادمکها بصورت گروهی انجام خواهد شد و همکار جدید و نویسنده ام را بزودی معرفی خواهم کرد.ازاینکه نوشته ام همراه با مزاح بود ببخشید..یاحق

 

برای مشاهده گلچینی از تصاویرهمایش اینجا کلیک کنید

 

گریه نکن

 گریه نکن که اشک تو برای من سودی نداشت اون همه تزویر و ریا برای من راهی نذاشت گریه نکن که حرف تو برای من یک خواب بود اون همه حرفای قشنگ تمومشون دروغ بود گریه نکن، که دست تو گرمی دستامو نخواست اون همه دستای قشنگ برای تو گرما نداشت گریه نکن که قلب تو برای من نمی تپید تیک تیک اون همه صدا برای دیگری تپید گریه نکن که شونه هات برای من جایی نداشت اون همه گرمای تنت برای من گرما نداشت گریه نکن که اشکامو دستای تو پاک نکرد اون همه دلتنگی ها رو صدای تو خواب نکرد گریه نکن که عشقت برای من تموم بود اون همه عشق های قشنگ برای دیگرون بود...



علی ::: چهارشنبه 85/10/20::: ساعت 12:2 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>