سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

به افتتاح سایت سرزمین دور خوش آمدید

WwW.SarzamineDoor.Com

 دوستان مهربون و همیشه همراه سلام

امیدوارم که هرجای این دنیای  بزرگ  هستید لحظه هاش بکامتون باشه.باخوندن متن اولیه ی این اپدیت متوجه شدید که بلاخره منهم سایت دار شدم و کم کم  بایستی درعرصه وب کامل رو پای خودم بایستم .که امیدوارم در این راه دوستان از راهنمایی های خودشون من بی بهره نگذارن و البته  با داشتن  دوستان عزیزی همچون  شهرام عزیز از سایت ایران قلم حتمآ از سختی راه بر من کاسته میشه.امابرای اگاهی بیشتر شما دوستان باید به چندنکته کوتاه اشاره کنم.لطفآمنبعدبرای ورود به وبلاگ و چه  سایت از ادرس www.sarzaminedoor.com وارد بشید .لازم به ذکره که صفحه ی اصلی سایت برروی سیستم پارسی بلاگ بصورت موقت نصب شده تا زمانی که سایت و طراحی ان همراه با امکاناتش  بصورت کامل طراحی و راه اندازی بشه.حتما در اپدیت هاوروزهای بعد با سرزمین دور اشنا خواهیم شد .امیدوارم که بتونیم همگی در این دنیای مجازی برای هم دوستانی خوب باشیم واز کنار یکدیگربودن لذت ببریم.

پاینده باشید

 

قصد دارم دیگر بار چون گذشته آنچه را آنی در دلم گذشته است و در دفتر پوسیده خاطراتم گنجانده شده، چه تلخ و چه شیرین،چه سهل و چه دشوار در اینجا نقل کنم.باز بی خوابی چون لباسی تنگ بر تنم نشسته است.دیر وقت است و من مبهوت بی پروایی سقفی گشته ام که سالهاست مرا به تمسخر مینگرددل به سکوت این نیمه شب داده ام ودر تنهایی خود غوطه ورم. سکوت را جرعه جرعه می نوشم تا گیج و مست شوم به گذشته مینگرم! به آن جایی که همیشه انگشت کنایه اش سوی من نشانه است. به آن روزگاران که صداقت را مقدس میشمردم و گران گران بهایش میپرداختم.به آنجا  که دستان تعهد هنوز سست و لغزان نگشته بود و چشمان مهربانی, گشاده ام  مینگریست.آن روزگارانی  که هنوز سایه های تردید بر دیوارهای آشیانه ام نلغزیده بود.سالهایی که شوقی سرشار برای گذشتن از سراب داشتم.سراب را گذشتم و درمردابی نافرجام غرق گشتم.هنوز تنهایم همچون گذشتهء خلوتم.زیر لب آن سیاههء قدیمی ام را زمزمه میکنم"منم آن کوه غرورکه به طنازی چشمان هوس بوسه بر دست حقارت بزند!..."چه چیزی مرا فریفت؟ چه کسی به بیراهه ام کشید.چه چیزی آن سترگ راستی را به لجنزار عزلت کوچ داد؟آیا من از گذشته خواهم رمید.عکسی در برابرم لبخند میزند.به من؟ ناشناسی است که نامش مصلوب روزگاران گذشته ام میکند و مرا به جایی-شهری- که دوستش نداشته ام میبرد!نگاه زلالش آنچنان در من نفوذ میکند که گویی موجی خروشان بر ساحلی خاموش. توفنده می تازد و در من خاموش می شود . سنگین و آرام در برزخی رهایم میکند که برایم سخت بیگانه است.دراین بستر شب عجب آرامشی نهفته است.ساعت چهار بامدادان است و پیکره ام هنوز چون مجسمه ای نخراشیده بر صندلی لمیده است.درد و خستگی در رگهایم خروش میزند و استخوانهایم را میفشارد. گلویم سخت فشرده است و سینه ام سخت تر.سکوت محض مرا در برگرفته.گهگاه صدای موزون قطرات شیر فرسودهء آب چونان موسیقی حزن آلودی سکوت مرا هم آوا می شود.هوای اتاق تنگم گرفته است و بوی تلخ سیگار همه جا را پر کرده.دهانم تلخ تر. پنجره را میگشایم.آه!این کلاغهای لعنتی چرا به ساعت قدیم از خواب بیدار میشوند! گویا سرود مرگ را نوحه میخوانند.انتهای کبود آسمان چرا سرخ است؟ شاید دیشب خون بسیار بر زمین ریخته اند! خون اسطوره های خاطراتم را.دلهای شکسته را شاید به غل کشیده اند.خسته ام. چونان جامانده ای به زیر آوار سالها صداقت! پشیمان از کرده ها و ناکرده ها.در تنگنایی فرو مانده و درمانده. چه چیزی مرا بدینسان به کنج پارینه ها بازگرداند؟ عشق؟ آن شراب سرخ خمار تلخ؟ نه! من عشقی گناه آلوده می خواستم که رخوت قداست سالیانم را فراموش کنم و آن را ذره ذره دور ریزم  تا جان دهم که عشق مرگ است.آری من خویش را کشته ام. من گنهکارم.



علی ::: یکشنبه 84/5/23::: ساعت 9:57 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>