• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : حكايت وبلاگ نويسي
  • نظرات : 7 خصوصي ، 99 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام

    از طريق كامنت جالبي كه براي يكي از دوستان گذاشته بوديد به وبلاگتون اومدم و خوشحالم از اشنايي با شما و وبلاگتون ...

    سلام سيد بزرگوار خدا قوت

    محرم و عاشوراي ابا عبدالله الحسين (ع) با كوله باري از غم و اندوه فرا رسي و دل €اشقانش را به سوي قبله وجود رهنمن ساخت .

    سيد عزيز شما كه قلم قوي و شيوايي داريد تشريف بياوريد در مسابقه محرم و با نوشته هاي زيبايتان ما را مستفيض نمائيد .

    دوستانتان را هم مطلع فرمائيد

    مسابقه وبلاگ نويسي محرم

    يا علي

    حكايت جالبي بود اما نفهميدم كدوم وبلاگا با هم در جنگن ؟؟؟ سعي ميكنيم اگه شادي ديديم هم شكر كنيم
    پاسخ

    با عرض پوزش نميتونم اساميشون بگم.شايد خودتون ببينيد

    سلام دوست عزيز000

    چون باز برکشيد سر از پشت کوهسار
    هنگام صبح جام بلورين آفتاب
    آن گرد تک سوار
    غرق سلاح گشت و به ميدان جنگ رفت
    تا بسترد ز نام وطن گرد ننگ رفت
    دشتي سپاه چشم بهراهش در انتظار
    ايد اگر سوار
    پيروزي است و
    فتح
    شادي و افتخار
    گر برنگردد ؟
    آه
    چه فرياد و شيون است
    تا دوردست ملک لگد کوب دشمن است
    خورشيد سر نهاد بهبالين کوهسار
    آهنگ خواب داشت
    تا ايد آن وسار
    دشتي سپاه چشم براهش درانتظار
    ناگاه
    برخاست گرد راه
    از دوردست دشت ميان غبار راه
    آمد سوي سپاه
    يک اسب بي قرار
    يک اسب بي سوار

    وبلاگ راز پرواز آپديت شد000

    منتظر شما دوست گرامي هستم

    بشنو از ني چون حکايت ميکند
    از غم دنيا شکايت ميکند
    وه که انسان شد چنان بازيچه اي
    تا بزير پا شود قاليچه اي
    کز غرور او نمي بيني نشان
    با زباني بي زباني , بي زبان
    در سکوتش ميدهد تن بر قضا
    تا که شايد همچنان باشد رها
    کو رهائي در جهان وزندگي
    اين فقط دارد سخن از بنده گي!!!
    او که فريادي شدو چيزي نگفت
    در زبونيهاي خود با غصه خفت
    آنگه فريادش رسيده بر جهان
    گوشه زندان نشسته بي نشان
    آه از اين قرن تمامي سوختن
    ديده بر فردا وفردا دوختن
    تا گذر باشد تمام عمر ما
    کنج ديوار سکوتي بيصدا
    بس کن اي ني, چون حکايتي ميکني
    اشکهايم را روايت ميکني
    بّه که منهم در سکوتم جان دهم
    يا که جانم در پي ايمان دهم
    (شعر از فرزانه شيدا)29 ديماه 1385

    يادي از ما نميكني

    نوشته ها يت همه خواندني بود وباارزش موفق باشي

    خورشيد كه غروب مي كند ، اشك در چشمانم سرازير مي شود…

    خورشيد كه غروب مي كند، خود به خود دلم گرفته مي شود…

    خورشيد كه غروب مي كند ، آتش دلم سرد سرد مي شود…

    خورشيد كه غروب مي كند، ياد و خاطره هايي كه با هم داشتيم در ذهنم تكرار مي شود…

    خورشيد كه غروب مي كند ، اسم تو را دائم پيش خودم تكرار مي كنم…

    خورشيد كه غروب مي كند ، دستهايم آرزوي دست هاي تو را دارند…

    خورشيد كه غروب مي كند، چشمهايم آروزي ديدن چشمهاي تو را دارند…

    خورشيد كه غروب مي كند، آرزوي شنيدن صداي تو را دارم…

    كاش غروبي فرا نرسد كه تو در كنارم نباشي…!

    آنوقت پايان زندگي عاشقانه من خواهد بود!…

    سلام

    خسته نباشي خيلي زيباست

    مجموعه از خوبي ها

    منتظر حضور سبز شما هستم

    يا محمد و علي

    سلام خوبي؟

    خيلي طولانيه بعدا مي خونم

    آپم بيا

    سلام

    مطلب زيباييه مثل عشق بي پايان/خواهشا اول مطالب رو بخونيد و بعد كامنت بذاريد چون اين مطالب رو نوشتيم و گذاشتيم تا ديگران استفاده ببرند نه اينكه كامنت بديد كه توهين كردم توهين كردم

    بعدم اينكه وبلاگ زيباييه/موفق باشيد
    زندگي دفتري از خاطرهاست ... يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ... يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم

    سلام دوست من

    شايد بايد در خيلي چيز ها تغغيرات بنيادي ايجار بشه كه اين مورد هم شاملش ميشهع

    باهات كاملان موافقم.

    موفق باشي به من هم سر بزن

    سلام علي آقا...ممنون از حضورت...خوشحال مي شم عكسها به دردت بخوره/


    سلام اين نيز بگذرد ان شاالله 100 سال ديگه درست ميشه

    ممنون كه سرزدين ......

    سلام خوبيد ... يه سوال:‏اين متني كه از جبران خليل جبران نوشته بوديد از كدام كتابش هست؟؟؟؟؟ عاليه

    ممنون ميشم بگي............. متنهاشو دوست دارم

    سلام
    ازاينكه به من يرزديد ممنونم
    اميدوارم بتونيم دوستاي خوبي يراي هم باشيم

    يا مدبر

     <      1   2   3   4   5    >>    >