زندگی بدون انگیزه ؛ بدون هیجان ؛ بدون امید چه معنایی می تواند داشته باشد. زندگی بدون انگیزه یعنی مرده متحرک ، اما نه حتی مرده هم انگیزه دارد ؛ مرده در دنیای ابدی چشم امید به بخشش و لطف و مهربانی خداوند دارد ؛ به اینکه خداوند از سر تقصیرات و گناهان و کوتاهی های او بگذرد و خانه ابدی او همراه با خوشی باشد ، حال چقدر این امیدش به واقعیت نزدیک باشد و یا محال مهم نیست ، مهم این است که حتی مرده هم امید دارد امید به اینکه کسانی که در حقشان کوتاهی کرده از خطایش بگذرند ؛ امید برای یافتن فرجی از مصیبت ها که خود برای خودش فراهم کرده ؛ امید برای رها شدن از زندانی از بدی ها که خود برای خود ساخته ؛ چگونه است که حتی مردها نیز امید دارند اما زنده ها ؛ من و توئی که هنوز نفس می کشیم بی هیچ امید و انگیزه ای روز را شب و شب را روز می کنیم ؛ بی هیچ انگیزه ای صبحگاه به روشنی روز چشم می گشایم و به عادت روزمرگی لحظه ها را پشت سر می گذاریم ؛ چگونه است که آن مرده ای که دستش از دنیا کوتاه است امید دارد ؛ اما من و تو که می توانیم دنیای خود اآنگونه که می خواهیم بسازیم نه تنها در ساختن آن بی توجه هستیم بلکه برای ساختن آن انگیزه ای نداریم.
آنتونی رابینز: شما عادت کرده اید به دنیا به چشم دیگری بنگرید . همان طور که برای انجام هر کار عادتی دارید ؛ عادت کرده اید تنها درباره برخی مسائل فکر کنید.
یکی از این عادات پیش بینی حوادث قبل از وقوع آنهاست. شما انتظار دارید کارها درست عکس آنچه می خواهید پیش رود ، پس برای ناامیدی باید باورهای خاصی داشته باشید و این باورهاست که دنیای شما را به سوی ناامیدی پیش می برد.