• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : باورهاي خيس خورده ...
  • نظرات : 6 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام

    اي كاش خدا توفيقي به همهمون بده تا باورهاي قديمي‏مونو به ياد بياريم و دستان هممون پره سيب و گلاب باشه.

    ومن الله التوفيق

    باسلام مجدد .

    ببخشيد نشاني يادم رفت .

    البته براي اينكه فردا زير اين حرفهايم نزنم ، چراكه هر احمدعلي يزدي كه احمدعلي يزدي انديشه اين چيه دات پارسي بلاگ اين چيه دات كام كه نيست .

    + احمدعلي يزدي 

    سلام عليكم .

    و عليکم السلام برادر آقا سيد علي عزيز و گرامي .

    شکسته نفسي فرموده ايد در قلم رنجه ، چراکه اينکه ما چشم داريم را مکتب و مدرسه نرفته هم مي فهمد چه رسد به كلاس سومي كه فرموده ايد .

    بگذريم ، از انتخابات و رقم صفر ، ردصلاحيت شده را عرض مي کنم ، ش چه خبر ؟

    چراكه قضيه گويا بروزن ايجاب و سلب منطق قديم و صفر يك جديدش بوده ؟

    خب منطقي بوده ديگه ؟ فقط مثل مرگ كه گويا خوبه براي همسايه ، سلب قديم و صفر جديدش هم خوبه براي ... .

    البته نه صفر مادر ها ، مثل صفر شامي كبابي كه بين احمد و اكرم كلاس سوم ابتدايي در نهار خوري كتاب رياضي تقسيم شده ها .

    بگذريم ، جمعه مباركتان

    آنان كه رنگ پريدگي پاييز را دوست ندارند ....

    نميدانند كه

    پاييز

    همان بهاريست كه

    عاشق

    شده است

    خيلي نوشته زيبايي بود ..واقعا به دلم نشست
    در پناه خود خدا

    يا ساقي كوثر

    زندگي خيلي سخت و بي رحم شده.اين روزها برادر به فكر برادر نيست چه برسه به غريبه هايي كه تو كوچه و خيابون هستند

    سلام

    مثل هميشه زيبا...

    مدتي است كه در اين وادي خاكستري عشقي پيدا نمي شود...مدتي است...

    يا حق

    سلام

    ممنون از حضور سبزتان

    انديشه تان هماره پربار باد

    بااحترام

    + ستاره شاعر 

    سلام اومدم بگم پست جديد زدم محشر

    http://shaere.parsiblog.com/

    متنتون مثل هميشه زيبا بود.كلا من عادتمه متنايي كه با غم همسايگي بكنه رو دوست دارم...شماهم كه در هر زمينه يي استاديد...اردت مند...ياحق
    سلام سلام ببخشيد من دقيقا از ديشب تا الان منزل نبودم

    نگاه كه خود را آرزومند يافتي ،آرزومند چيزي كه نمي داني چيست، آنگاه كه اندوهي در جانت ريشه دواند بي آنكه سببش بداني،آن زمان است كه راه كمال مي پويي و به ذات علوي خود ميرسي.

    ----------------

    سلام نازنين عزيز.

    زيبا بود و خواندني...

    موفق باشي .

    سلام

    نميدونم اسم اينو ميشه تشابه گذاشت يا نه .

    ولي من يه وبلاگ ديدم دقيقا مشابه شما فقط يعني قالب و اسمشون و لوگوي وبلاگ دقيقا مثل شما بود .

    ميتونم بپرسم اون وبلاگم مال شماست يا نه ؟

    _____****__________****
    ___***____***____***__ ***
    __***________****_______***
    _***__________**_________***
    _***________من آپم _______***
    _***_____________________***
    __***__منتظر حضور سبزت __***
    ___***_________________***
    ____***____هستم ____ ***
    ______***___________***
    ________***_______***
    __________***___***
    ____________*****
    _____________***
    ______________*

    سلام .
    آپ كردم . من كه مثل شما نيستم واسه آپم خبر نكنم
    خوشحال ميشم به من هم سر بزني .
    منتظر حضور سبزت هستم .
    زود بيا [گل]

    دستمال كاغذي به اشك گفت:
    قطره قطره‌ات طلاست
    يك كم از طلاي خود حراج مي‌كني؟
    عاشقم
    با من ازدواج مي‌كني؟
    اشك گفت:
    ازدواج اشك و دستمالِ كاغذي!
    تو چقدر ساده‌اي
    خوش خيال كاغذي!
    توي ازدواج ما
    تو مچاله مي‌شوي
    چرك مي‌شوي و تكه‌اي زباله مي‌شوي
    پس برو و بي‌خيال باش
    عاشقي كجاست!
    تو فقط
    دستمال باش!
    دستمال كاغذي، دلش شكست
    گوشه‌اي كنار جعبه‌اش نشست
    گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد
    در تن سفيد و نازكش دويد
    خونِ درد
    آخرش، دستمال كاغذي مچاله شد
    مثل تكه‌اي زباله شد
    او ولي شبيه ديگران نشد
    چرك و زشت مثل اين و آن نشد
    رفت اگرچه توي سطل آشغال
    پاك بود و عاشق و زلال
    او
    با تمام دستمال‌هاي كاغذي
    فرق داشت
    چون كه در ميان قلب خود
    دانه‌هاي اشك كاشت.

       1   2      >