براي ديدن تو ، رفتم تو باغ شعرا ...
سراغ فال حافظ ، دنبال شعر نيما ...
براي ديدن تو ، چه دردايي کشيدم ...
تبم رسيد به خورشيد ، تموم شدم ، بريدم ...
براي ديدن تو ، سوار موجا شدم ...
چون تو رو داشته باشم ، هميشه تنها شدم ...
براي ديدن تو ، عمري مسافر شدم ...
به احترام اسمت ، رفتم و شاعر شدم ...
براي ديدن تو ، خط کشيدم رو تقدير ...
نگات مثل يه صياد منو کشيد به زنجير ...
براي ديدن تو ، سنگها رو شيدا کردم ...
طلسمها رو شکستم ، راه هارو پيدا کردم ...
براي ديدن تو ، خارا رو سجده کردم ...
به جاي چشم ابرا ، سوختم و گريه کردم ...
براي ديدن تو ، پاييز شدم شکستم ...
برف زمستون شدم ، رو بومتون نشستم ...
براي ديدن تو ، از درياها گدشتم ...
دور ضريح عکست ، شب تا سپيده گشتم ...
براي ديدن تو ، شدم مثل پنجره ...
اشاره هات محاله ، از ياد چشمام بره ...
براي ديدن تو ، نقره ي ماهو چيدم ...
تا آسمون هفتم ، به خاطرت دويدم ...
براي ديدن تو ، آسمونو شکافتم ...
ستاره رو چشيدم ، تا طعمتو شناختم ...
واقعا متن قشنگ و زيبايي بود و واقعا يه دنيا ممنونم كه خبرم كردي ..
.
به اميد روزي كه كشورمون هم دست اوني بيفته كه بايد بيفته
و بيشتر به اميد روزي كه همه ي ما بودنمون رو تو دستاي خداوند حس كنيم!
مي دوني ..
مطلبت در اوج پر معني بودن يه جورايي به آدم آرامش هم مي ده!
اين آرامشو مي ده كه اگه بعضي چيز هاي دورو برت خيلي عذابت مي ده زياد غصه شونو نخور و فكر تركشون نباش! چون شايد اون چيز دست يه آدميه كه اگاهي نداره!!
شايد اگه كمي صبر كنيم دست يه آگاه بيفته و اونو قته كه ميليونها مي ارزه و مايه ي افتخارمون مي شه!
سلام
ممنونم سر زدي
بنظر من يك سكه طلا دست هر كسي باشه همون سكه طلاست
شاد باشي
