.
سلام .......به ماهم سربزني خوشحال
مي شيم ............آپممممممممممم.
سلام علي آقا ....مطلبتون در اصل پيامي داشت كه خيلي زيبا در ابن داستان بيان شده بود.... موفق باشيد.
اگه ممكنه وبلاگ ما رو هم تو وبلاگتون قرار بديد.. ممنون مي شيم.
سلام
زندگي داراي فراز و نشيب هاي زيادي است و ما بايد به قول سهراب چشمها را بشوريم و جور ديگه ببينيم
واقعا جالب بود
آدم متحول ميشه!!
خيلي عالي بود
منم متولد شدم!!
;-)
اين هم ادرس طلبه تخريب چي...
http://edalatkade.parsiblog.com/
در ضمن توي جلسات بيا.. تا براي نقد انتخابت كنن....
به اميد ديدار
ممنون كه سر زدي
http://www.sunday.persianblog.ir/
به اين وبلاگ سر بزن.. همه چيزو نوشته.
يه بار بايد بيايي ببيني .. جلسات بدي نيست.
متن جالبي بود
به روزم و منتظرتم
مطلبي رو كه نوشتي قبلا هم خونده بودم ولي اثري كه امروز به خاطر نياز ذهني و روحيم بر دلم گذاشت اون موقع نگذاشته بود . انشاءالله كه خدا خيرت بده .
انشاءالله
کودک نجوا کرد : " خدايا با من صحبت کن " و يک چکاوک آواز خواند ، ولي کودک نشنيد. پس کودک با صداي بلند گفت :"خدايا با من صحبت کن " و آذرخش در آسمان غريد ولي کودک متوجه نشد. کودک فرياد زد : " خدايا يک معجزه به من نشان بده " و يک زندگي متولد شد ، ولي کودک نفهميد. کودک نااميدانه گريه کرد وگفت: " خدايا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم " ، پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد. ولي کودک بالهاي پروانه را شکست و در حالي که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد.