• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : سرزمين دور (1)
  • نظرات : 6 خصوصي ، 91 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام حاجي

    ميگن عارفي دوستي داشته و از او ميخواد در حالت خلسه روحاني براي او هم گلي از عرفان بچيند و بياورد . روزي عارف در اون حالت فرو رفته و پس از بازگشت دوستش از او طلب عرفان مي كند و عارف مي گويد دامني چند گل براي تو چيده بودم كه چون رخ يار بديدم دامن از كف دادم و گلها پر پر شدند .

    التماس دعا يا علي