• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : به سوي تو مي آيم!
  • نظرات : 11 خصوصي ، 122 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    دوستان ادمكها اپديت شده و ميتونيد به پست جديد تشريف بياريد...التماس دعا

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام عليكم حاج علي

    منتظريم

    يا علي

    دوستان ارجمند سلام.وقت بخير.تا دقايقي ديگر وبلاگ ادمكها اپديت جديد خودش را به روي صفحه ميفرسته...اميدوارم مورد پسند باشه...التماس دعا
    سلام علي / رفتم . ديروز وبلاگ پروانه . جمله اي ازت خوندم . دلم بدجوري گرفت / اونجا جوابشو دادم . كمي ببخش كه بي پرده حرفامو گفتم . برو بخون . باز هم نظرتو بگو .
    مي نويسم...مي نويسم...مي نويسم...
    چيزي مثل خودم...تو...او...همه آنهايي که در من راه مي روند...
    مي نويسم...
    ارديبهشت...بهاري که در من جنون نوشتن را جاي مي گذارد...

    باسلام

    به اميد ظهور هرچه سريعتر آقا و مولايمان .موفق باشيد

    با شرايط اعدام مرتد بروز هستم
    باتشكر

    دل من يه روز به صحرا زد و رفت
    پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
    حيووني تازه گي آدم شده بود
    به سرش هواي حوا زد و رفت............

    كي مهربونيتو گرفت از من مبتلا به درد

    كي دستاي عزيزتوتبر براي ساقه كرد

    كينه رو كي يادتوداد؟تو هم شدي مثل همه

    ازتن گرم عاشقت،كي ساخته يه مجسمه

    نمي شه باورم توايي،نه ،اين كه چشماي تو نيست

    توطاقتت نبود منوببيني با چشماي خيس

    قدتموم دردمن توداشتي كهنه مرحمي

    ديروز بودي مرگ غمم،امروز تولد غمي

    ازلب قصه ساز تومونده صداي دشمني

    سخته كه باورم بشه توهمون عاشق مني

    سلام من آپم

    شقايق لعلي متولد دوم دي ماه سال 1360،بومي دريا بود.او با شنيدن صداي موجهاي خزر چشم گشود و ساليان سال خواب غرق شدن ميان آن آبي حجيم را مي ديد...

    او دريايي بود و مثل جنگلهاي شمال سبز،او دوست کلمه ها بود،دوست آسمان،زمين،مادرش و حال مدتي است همدمي تازه دارد...

    او آنقدر آرام و زيبا خوابيده بود که حتي پرواز پرنده ها آشفته اش نمي کرد،او که مثل تمام پروانه هاي بي فرياد شوق پرواز داشت،شوق رسيدن.

    هميشه از مرگ مي گفت،چرا که رها بود و آنقدر رها که روز 15 خرداد1384 براي هميشه ميان خوابهاي خدا سروده شد...او شعري بود که حالا در ذهن تک تک ما جاودانه است...

    برايش فروغ بخوانيد،بسيار دوست مي داشت،برايش شاملو بخوانيد و گاهي که به موجهاي دريا مي نگريد و حتي ميان ازدحام شلوغي تهران،تنهايي او را بيابيد...براي او دعا کنيد تا مثل همان روز که آرام در خواب آسماني اش آرميده بود،هيچ بهانه اي آشفته اش نکند و براي مادرش مثل تمام اين مدت صبر و استقامت بخواهيد تا هميشه روي پاهاي خودش بايستد و خانه دخترش را گلباران کند....

    وبلاگ شقايق لعلي
    shaghayeghlali.blogfa.com

    پاسخ

    متاسفم.خدا رحمتش کنه
    سلام حاج آقا زيارت قبول ميبينم كه موسيقي وبلاگتون رو هم برداشتيد انشاءالله باز هم اين سفر بزرگ نسيبتون بشه همچنين نسيبه ما هم بشه البته اگر خدا بطلبه راستي ممنونم به آبديت جديدم سر زدي اون جملات رو خودم نوشتم استاد از نظر شما كه ايراد نداره ؟علي جان ميبينمت من احتمالا يك هفته ميرم مسافرت ميرم تركيه پيش خالم خالم و بچه هاش رو بعد از 6 سال ميخوام ببينم اونا از كانادا ميان تركيه من هم ميرم اونجا ببينمشون چهارشنبه همين هفته ساعت 2 بعد از ظهر ميرم برگشتم باهات تماس ميگيرم
    پاسخ

    پس حسابي خوش ميگذره.جاي ما خالي...

    زيارتت قبول حق باشه

       1   2   3   4   5    >>    >