من به مهماني برگ امده ام
به تماشاي خزان صد رنگ
ژاله مي بارد از گردش باد
چه هياهوي غريبي است به باغ
مي روم تا گذر تنهايي
مي نشينم سر مست
چه كسي مي گويد كه خزان قاصد بي برگيهاست