• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : انتقاد پذيري
  • نظرات : 12 خصوصي ، 137 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام . گفتي بخند ، خنديدم . گفتي او نيز تنهاست ، فهميدم . گفتي نقاب از چهره ات دزديدند و گرماي جانبخش خورشيد را بر چهره ي بي نقابت حس كردي و فهميدي ديوانه اي ؟ ميگويمت بي نقاب آمدم بي نقاب زندگي كردم بي نقاب فرياد زدم و بي نقاب خواهم مرد.... گفتند ديوانه است پذيرفتم . اما كسي نگفت وقتي به زور نقاب بر چهره ام ميزدند چگونه بايد دست و پا ميزدم تا نقاب دروغينشان را بردارم و باز همان عور باشم كه بودم همان ديوانه ي مست .... من همانم چه كسي اينرا ميداند؟ هنوز هم ديوانه ام و بي نقاب . كسي هست مرا دريابد؟