• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : انتقاد پذيري
  • نظرات : 12 خصوصي ، 137 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    بروزم با يک غزل از يک شاعر معاصر :
    ديروز که داشتم يه خونه تکاني از کاغذ پاره ها و يادداشت هام مي کردم در ميان روزنامه هاي دهه ۶۰ و ۷۰ عبارت معيار عاشقي در صفحه ۷ روزنامه اطلاعات يکشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۷۰ چشمم را به خود کشانيد و بعد از حدود ۱۵ سال خواندن دوباره اين غزل حال دگري بخشيد که بر آن شدم شما را نيز در لذت آن شريک گردانم و اينک اين همان غزل است :
    چيزي گم است در من ، از آرزو فراتر
    مانند جان شيرين ، ز آن نيز پربهاتر
    در جستجوي اويم ، يا در سراغ اکسير
    من هرچه خسته پاتر ، او نيز کيمياتر
    گاهي که در نگاهي ، مي يابمش ، شگفتا!
    من سنگ مي شوم ، او ، از لحظه ها رهاتر
    حس مي کنم هم اينک ، گم گشته ي من اينجاست
    اينسان که گشته ام باز ، از لال بي صداتر
    گمگشته ي من اي کاش ! مي شد تو باشي ، اي عشق!
    بر خود نمي پسندم ، درد از تو بي دواتر
    معيار عاشقي چيست ؟ آيا هنوز بايد
    با درد و داغ ِ اين راز ، گرديم آشناتر؟
    گفتي که بگذر از من ، از خويش هم گذشتم
    شايد سراغ داري ، از ما خوش آزماتر !؟