ز دام طبيعت پريدن خوش است
گل از باغ لاهوت چيدن خوش است
به کاخ تجود نشستن نکوست
در آنجا رخ يار ديدن خوش است
مي عشق نوشيدن از دست يار
از آن باده جان پروريدن خوش است
نسيمي مي وزد تا ز باغ وصال
چو گل جامه تن دريدن خوش است