وبلاگ :
آدمكها
يادداشت :
آغازي ديگر
نظرات :
18
خصوصي ،
103
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
من«خواب»را خواب ديدم!
باز شب شد و عاشق ، زهجران عزيزش
با ماتم و سوک ، رهسپار سفر خاطره ها شد.
رهگذر، خسته وتنها گذري کرد
در کوچه تنهايي
به جز از چشم عزيزش
به جز از تيرک مژگان ظريفش
آسماني که در اوهام شبانه
رازي از خلوت يار
نغمه هاي انتظار
به يه دنياي غريب
به شروع دگري سوق مي داد !
انتظار با وزش ظلمت کور
به سحرگاه دگر تبديل شد
سهم من
تنها گذري بود از آن کوچه وآن خاطره ها