• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : ازدواج و عشق؟!
  • نظرات : 85 خصوصي ، 226 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    عجب صبري خدا دارد ، اگر من جاي او بودم كه ميديدم يكي عريان و لرزان ديگري پوشيده از صد جامه رنگين ، زمين و آسمان را يكسره ويرانه مي كردم ... عجب صبري خدا دارد .... اگر من جاي او بودم براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد آواره ، هزاران ليلي ناز آفرين را سر به سر ديوانه مي كردم . عجب صبري خدا دارد ..... اگر من جاي او بودم ، اگر من جاي او باشم ، همان بهتر كه خود جاي خود بنشسته و تاب زشتكاري هاي اين مخلوق را دارد ؛ اگر من جاي او بودم كجا سازشي با حاهل و فرزانه مي كردم .... عجب صبري خدا دارد ...
    سلام ... ايكام (علي )عزيز قبل از هر چيز پيشاپيش مهمان شدن اين هفته شما رو در ساحل آرامش تبريك ميگم . اگر يادت باشه قبلا تماسي از طريق چت داشتيم كه مربوط به شايد يكسالي پيش باشد ، به هر حال خرسندم كه فرصتي ديگر پيش اومد كه با شما در اين دنياي مجازي بيشتر آشنا شوم ... اميد دارم دوستيهايي كه در اين دنياي نت شكل ميگيرد براي هميشه پابرجا باشد .
    داداش از بابت زحمات امشب بي نهايت شرمنده و يك دنيا ممنون و سپاسگزارم. خودتون ميدونيد ديگه خواهر براي برادر فقط زحمته و دردسر- البته اينو هم بگم دلسوزترين و غمخوارترين و نزديكترين دوست هم براي برادر همين خواهره- انشالله موقع ازدواجتون تلافي مي كنم. قول ميدم . بازهم متشكرم
    سلام...آره هميشه همين بوده...ولي ...بگذريم نمي دونم چه خبره همه جا حرف از عشقه!!!

    راستي يادم رفت بگم. عكسهاي شمالتون رو هم ديدم. خيلي جالب بود. همه عكسهاي خودتون و هم عكسهايي كه از زيباهاي دريا و ساحل گرفته بوديد. انشالله هميشه در سفرو زيارت و انشالله هميشه دل خوش باشيد

    مدت زيادي از تولد برادر ساكي كوچولو نگذشته بود . ساكي مدام اصرار مي كرد به پدر و مادرش كه با نوزاد جديد تنهايش بگذارند
    پدر و مادر مي ترسيدند ساكي هم مثل بيشتر بچه هاي چهار پنج ساله به برادرش حسودي كند و بخواهد به او آسيبي برساند . اين بود كه جوابشان هميشه نه بود . اما در رفتار ساكي هيچ نشاني از حسادت ديده نمي شد ، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم براي تنها ماندن با او روز به روز بيشتر مي شد ،‌ بالاخره پدر و مادرش تصميم گرفتند موافقت كنند .

    هر لحظه دلم منتظر يك بهانه است . نمي دانم چرا مدتهاست كه دچار تشويش زمان شده ام .... زمان از دست من و تو مي رود ... چه ساده روزهايي كه مي توان خوش بود .. روزهايي كه مي توان لبخند زد .... از خودمان كه بپرسيم هميشه در انتظار روحي ماورايي براي رسيدن به روياهامان غمباد گرفته ايم ؟ من نمي فهمم چرا ما انسانهاي مافوق بشري به قدرتهاي خويش اين همه بي اعتناييم؟ هميشه در انتظاريم كه دستي .. سايه اي ... قدرتي شگرف ما را از اوج نااميدي به روزهاي شيرين ببرد ! اين طبيعت ما شده است ...ما خودمان را از ياد برده ايم و به سرابهاي پي در پي خويش را مي فريبيم . نمي دانم سهم هر كس چيست و ما در اين روزهاي هرز چه سهمي از زمان داريم ؟ ..دلم هر روز مي گيرد .. دلم هر روز لبخند مي زند ... من مجموعه اي از پارادوكسهاي طبيعي شده ام و تو ...نيز .. شاديهاي ما ... لبخندهاي ما ... چشمهاي ما چه پيغامي براي دلهاي يكديگر دارند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    داداش امروز اين متن زيبارو يك جائي خوندم. فكر كردم اينو به كي ميشه تقديم كرد جز يك دا داش خوب مثل شما

    سلام داداش . شب شما بخير. انشالله هميشه خوب و خوش باشيد. براي كامنتهاي قشنگتون ممنون. هميشه منو شرمنده مي كنيد.

    در هزار توي لحظه ها گام برميدارم...به هر سوي رو ميکنم آغازگر آغازيست...بي نشان ز پايان! سلام آپديتم با يه جشن کوچولو و بي صبرانه منتظر حضور دل انگيز و با شکوهت!

    سلام علي خان

    تعريف از عشق خيلي زيبا بود

    يعني عالي بود

    خوب شدم اومدم عكس هاي شمالت رو ديدم ....

    واي دلم هواي شمال كرد .... فكر كنم الان 3 سال هست كه نرفتم ... :( ...

    سلام داداشي گلم ....

    اومدم شعر بنويسم اشتباهي با اسم زهرا اومد ...

    در هر حال فرقي نميكنه اميدوارم كه خوشت بياد ازش ...

    من تموم قصه هام قصه توست
    اگه غمگينه اون ازغصه توست
    يه دفعه مثل يه آهو توي صحراها رميدي
    بس که چشم تو قشنگ بود گله گرگ رو نديدي
    دل نبود توي دلم تورو گرگا نبينن
    اونا با دندون تيز به کمينت نشينن
    الهي من فداي تو چه کار کنم براي تو
    اگه تو اين بيابونا خاري بره به پاي تو
    يه دفعه مثل پرنده، قفس عشقو شکستي
    پر زدي تو آسمونا، رفتي اون دورا نشستي
    دل نبود توي دلم، گم نشي تو کوچه باغا
    غروبا که تاريکه، نريزن سرت کلاغا
    نخوره سنگي به بالت
    پرت نشه فکرو خيالت
    من تموم قصه هام قصه توست
    اگه غمگينه اون از غصه توست

    يه دفعه مثل يه گل رفتي تو دست خزون
    سيل بارون و تگرگ مي اومد از آسمون
    بردمت تو گلخونه که نريزه رو سرت
    که يه وقت خيس نشه، يخ کنه بال و پرت
    نشکني زير تگرگ، نريزه از تو يه برگ
    من تموم قصه هام قصه توست

    يه دفه مثل يه شمع، داشتي خاموش ميشدي
    اگه پروانه نبود، تو فراموش ميشدي
    آره پروانه شدم، که پرام سوخته شه
    تا آتيش دل تو به دلم دوخته شه
    که بسوزه پرو بالم، که راحت شه خيالم
    دارم از تو مينويسم، تو که غم داره نگات
    اگه دوست داشتي بگو تا بازم بگم برات
    اونقده ميگم تا خسته شم
    با عشق تو شکسته شم

    دوستان خوبم سلام..براي ديدن عكس هاي شمالم كه چند ساعت پيش وقت كردم بذارمشون تو وب لطفا به پايينتر ازهمين كامنت توجه كنييد....پاينده باشيد

    سلم علي جان متن زيبايي بود من به روزم و منتظر حضور سبزت .

    تمامي انسانها قادرنيستند كارهاي بزرگي انجام دهند ، اما همه مي‌توانند عشق و محبت را به قلب ديگران تحريركنند.

     <      1   2   3   4   5    >>    >