تمام شب کنار برج ها منتظر مي مانم
صندليهاي شکسته از آن من نيستند
اگر آهسته صدايت مي زنم
نمي خواهم ستاره ها بريزند
آخر سقفي ندارم
که زير آن دستهايت را بگيرم و گريه کنم