نگاه کن ! هنوز هم وقتي دستم به خورشيد نميرسه بهانه ميگيرم.....هنوز هم عاشقانه باد رو در آغوش ميگيرم... هنوز هم از گرماي يه لبخند جون ميگيرم... هنوز هم از قاصدکها مژده ميگيرم... هنوز هم از چشمهها درس نور ميگيرم....هنوز هم از انجماد نفسها ميميرم... هنوز هم پشت آيينهها رو ميبينم ... نگاه کن ! من راز شکوفهها را ميدانم... در زمستان هم متولد ميشوم !
تو هم ميداني اين راز را ؟