* همه هست آرزويم که ببينم از تو رويي
چه زيان تو را که من هم برسم به آرزوييبه کسي جمال خود را ننموده اي و بينم
همه جا به هر زباني بود از تو گفتگوييبه ره تو بسکه نالم زغم تو بسکه مويم
شده ام ز ناله نالي شده ام ز مويه موييهمه خوشدل اينکه مطرب بزند بتار چنگي
من از آن خوشم که چنگي بزنم به تار موييبشکست اگر دل من بفداي چشم مستت
سر خم مي سلامت شکند اگر سبوييهمه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشين کنار جوييزچه شيخ پاکدامن سوي مسجدم نخواند؟
رخ شيخ و سجده گاهي سر ما و خاک کويي