تا نقطه ميعاد دويدم تو نبوديچون مرغکي آزاد پريدم تو نبوديبا باد بگفتم خبري از تو بگيرددر زمزمه باد شنيدم تو نبوديگفتم که مگر گوشه اي آرام به خوابيبي فايده فرياد کشيدم تو نبوديدر دامنه کوه بر آن مقبره سنگجز تيشه فرهاد نديدم تو نبوديعهد تو پس از آن همه رنجي که کشيدمبر وصل تو مي داد نويدم تو نبوديتا دست مرا در خم اين راه بگيرددستان تو مي داد اميدم تو نبوديويرانکده اي بود دژ محکم رؤياآنجا به دلي شاد رسيدم تو نبوديزنداني دل خواست از اين سينه گريزددر دست تو افتاد کليدم تو نبودي