• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : آنجا كه تو هستي ، اشك ها سوزنده نيستند!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 24 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    توفان زندگي <\/h1>

    هشت سال پيش از اين بود
    که از اعماق تيرگي
    از تيرگي اعماق و نظامي که مي رفت
    تا بخوابد خاموش ، و بميرد آرام
    ناله ها برخاست
    از اعماق تيرگي
    آنجا که خون انسانها ، پشتوانه ي طلاست
    وز جمجمه ي سر آنها مناره ها برپاست
    ناله ها برخاست
    مطلب ساده بود
    سرمايه ،‌خون مي خواست
    مپرسيد چرا ، گوش کنيد مردم
    علتش اين بود ... علتش اين است
    و اين نه تنها مربوط به هند و چين است
    بلکه از خانه هاي بي نام ، تا سفره هاي بي شام
    از شکستگي سر جوبه ي دار خون آلود ، تا کنج زندان
    از ديروز مرده ،‌تا امروز خونين
    تا فرداي خندان
    از آسياي رميده ، تا افريقاي اسير
    حلقه به حلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه
    زنجير به زنجير
    بر پا مي شود توفان زندگي
    توفان زندگي ، کينه ور و خشمگين
    بر پا مي شود
    پاره مي کند ، زنجير بندگي
    تا انسان ستمکش ، بشکند
    بشکافد از هم ، سينه ي تابوت
    خراب کند يکسره ، دنياي کهن را ، بر سر قبرستان
    قبرستان فقر ، قبرستان پول
    و بندگي استعمار ، بيش از اين ديگر
    نکند قبول ! نکند قبول
    مي لرزد آسمان ... مي ترسد آسمان
    و زمان ... زمان و قلب زمان
    و تپش قلب خون آلوده ي زمان ، تندتر مي شود تند ، تر دم به دم
    و روز آزادي انسان ستمکش
    نزديکتر مي شود قدم به قدم