من اگرديوانه ام با زندگي بيگانه ام مستم اگر يا گيج و سرگردان و مدهوشم اگر بي صاحب و بي چيز و ناراحتخراب اندر خراب و خانه بر دوشم اگر فرياد منطق هيچ تأثيري ندارد در دل تاريك و گنگ و لال و صاحب مرده ي گوشم به مرگ مادرم : مردم شما اي مردم عادي كه من احساس انساني خودرا بر سرشك ساده ي رنج فلاكت بارتان بي شبهه مديونم ميان موج وحشتناكي از بيداد اين دنيا در اعماق دل آغشته با خونم هزاران درد دارم درد دارم