سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

از آن روز که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل آدمیت مرد.

حمله به هر کجای دنیا محکوم است و تروریسم‏های جهانی انسان‏هایی هستند که روح حیوانی‏شان بر نفس آدمیت‏شان غلبه کرده ، گویی روح خدایی ندارند. گاه می‏شود که آنقدر عقایدشان پست و ذبون است که چون لیاقت و استحقاق بیان کلام ندارند آنرا بمبی ساخته و عده‏ای را به‏خون می‏کشند . باید این را گفت و دیگر گفتن خطاست.می‏شنویم و می‏بینیم که حرمت حرمین عسکریه را شکستند ، سال پیش هم‏همینطور ، چند سال پیش هم در مرقد امام غریب ، علی‏بن‏موسی‏الرضا بمبی منفجر شد و ما را به سوگ همشهریان و هم‏میهنانمان نشاند. اما مشکل چیست و چه راه حل‏هایی می‏توان یافت؟ امروز هم عراق و غزه ، چه‏کنیم ؟!!!
نگویید که او ضد اسلام و جهاد است اما می‏خواهم نشان دهم که ما نیز خطاهای بسیار کردیم .
اگر ماهواره داشته باشید می‏توانید حملات مسلمین را به نقاط مختلف جهان ببینید
(کسانی که بنام اسلام دست به ترور می‏زنند).  بسیار شده روزی که ما در تلویزیون با افتخار می‏گوییم در عملیات انتحاری گروهی از شاخه نظامی فِلان چند اسراییلی زخمی و به هلاکت رسیدند و غاصبان رژیم اسراییل به بمباران منطقه‏ی فلان پرداختند که چندین غیر نظامی شهید شدند . اما در همان‏حال کشورهای غربی می‏گویند مسلمانان چند اسراییلی را شهید ساختند و سربازان شما چند مزدور فلسطینی را به هلاکت رسانند. همچنین رهبر فلان گروه تروریستی که در منزلی تحت تدابیر شدید امنیتی بود در یک عملیات نظامی پیچیده با دلاوری فرزندان شما کشته یا دستگیر کردند منابع آگاه از افشای اعترافات بازداشت‏شدگان سخن می‏گویند !!و همزمان مناطق تخریب شده را نمایش می‏دهند همراه با چند غیر نظامی که در حال شیون و زاری هستند یا آمبولانسی حامل چند نوجوان مجروح اسراییلی ...
به نفس مبارزه کاری ندارم ، فقط می‏خواهم بگویم غربیان و آمریکاییان از حرکات مسلمین چنین برداشتی‏هایی دارند و هر کجا ، به هر کس بگویی من مسلمانم یا من ایرانیم آنرا من تروریسم هستم می‏شنود ، نه چیز دیگر.
نکته‏ی بعد شعبه‏هایی است که در ادیان مختلف شاهد هستیم که بهترین منطقه برای حملات بداندیشان و کژاندیشانی است که منافعشان در جنگ‏های مذهبی و قومی و تفرقه ملتها است. به جای آنکه ادیان ، مذاهب و فرقه‏ها نقاط اشتراک را جستجو کنند فقط به نقاط تفریق می‏اندیشند و برای برقراری عدالت! یکدیگر را ذبح کرده، تا در پیشگاه رب‏شان قربانی قابل قبولی ارایه دهند. باورها و تلقی اشتباه از دین آنچنان عادی گشته که دین برابر با کشته‏های بیشمار معنا می‏شود ،  مذبح برای خداوند.
این را نمی‏دانیم اول انسانیت سپس دین و اعتقاد و باور ، اگر انسانیت را فراموش کنیم همان قابیلی خواهیم بود که برادر خویش را به دست خویش از پای درآورد و به خاکش افکند
(او را مجال توبه بود و ما را نه). آیا هابیل را توان ایستایی در برابر قابیل نبود؟ نگفت اگر بر من دست دراز کنی دست بر تو دراز نخواهم کرد!!!؟
در جهان کنونی حرکتی اشتباه برخوردی دو چندان در پی خواهد داشت، و قدرت نظامی و امنیت در آن سوی آبها بنام دین صحنه‏ای دیگر نمایش می‏دهد. -مسحیت و یهودیت که به‏واقع یک دین‏ند. مسحیت همان یهودیت تعدیل شده‏ است ، در قالب آدمی که همانند نداشت.- افسوس که دین‏ها چه زود تحریف می‏شوند و مردان خدا بر دارهایمان لانه دارند...
جنگی بپا است که هیچ خیری در آن نیست ، همه شر است زیرا کشتاری‏ست انسانی آن‏هم نه از روی ایمان و جهاد بلکه از روی هوس و شهوت و احساس تصاحب قدرت و نشان دادن حاکمیت برحق‏مان‏! و سخن خویش بر کرسی نشاندن.
تاریخ را برندگان می‏نگارند در آن جهت که باید بنگارند. پائولو کولیو سخن زیبایی دارد: کِه می‏داند بربرها کِه بودند ، آیا آنان به‏واقع همان اقوام وحشی بودند که ما در کتاب‏ها می‏خوانیم‏شان؟. یا نه مورخان آن گونه تصویر کردند که حکام برایشان خوانده‏بودند.
آیا واقعاً ما همان تروریسم‏ها و بیماران روانی هستیم که تاریخ امروز از ما یاد می‏کند؟ یا دیگران آن موجودات آخرت فروخته‏ای هستند که امروز را آنگونه دوست دارند قلم می‏زنند و بر دار دنیا اینگونه نقش می‏سازند؟
می‏دانم هر دو در اشتباه‏ند زیرا نه جهاد ما الهی است و نه دنیا تا ابد بر مدار خواست‏های آنان می‏چرخد. روزی دیگر باز ما حریم آنان بشکنیم و با طرحی در اختلافشان اندازیم و خود بدنبال حکومت زمین بر‏آییم به هر نامی که بتوانیم.
اما بیاییم دست انتقام در آستین فرو برده و شکیبایی پیشه و توشه راه سازیم بر چنین مصائب. و یقین‏مان بر آن که زمین را صاحبی است و آدمی را ، خود قصاص خون‏ها بستاند و کاخ‏هایشان را ویرانه سازد.



آسمان ::: شنبه 86/11/13::: ساعت 3:8 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

دنیا مهد کودکیست عظیم  ، آنقدر بزرگ و بی انتها که کودکان پس از ورود به آن تمام گذشته خویش را از یاد می برند و با اشتیاق مشغول بازی می شوند ... عظمت جهان مغرورشان میکند ... خیال می کنند بزرگ شده اند !!! بیاره انسان که غافل است از آنجایی که در آن بوده و جایی که به سمتش خواهد رفت و من کودکی غریبم میان این هجوم هم نوعانم ..... در آن دمی که انتظار یاری ام به اوج خویش می رسد نمی شنود کسی صدای زجه هایم را .... و گاه غرق می شوم درون مهد خاکی زمان و خویش نیز دست بر آتش جهالت می برم .... امان از درد این خود سوزی بی تدبیر ..... کجاست سمت حیات ؟ دلم برای دمی زندگی تنگ شده !!!

ecom

صدای هق هق گریه های نکرده ام به آسمان رسید در آن زمان که شک تمام هستیم را به دست بادبی رحم سپرد و رفت .... ومن میان بود و نبودش به استیصال خویش می رسیدم .... چقدر سخت است بودنی بدون درک حضور بی وصفش ....
صدای جوانی تمام کوچه باغ خشکیده درون ملتهبم را پر کرد ::

به کجا چنین شتابان؟



علی ::: پنج شنبه 86/11/11::: ساعت 12:4 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

شیخی گفت: جمله خلق را دیدم که چون گاو و خر در یکی آخور علف می خوردند، یکی به تمسخر گفت: خواجه تو در آن میان چه می کردی و کجا بودی؟گفت: من با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و بر هم می جستند، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم و می دانستم ...

                                                       ******
ماده بزی با بزغاله اش، در مرغزاری به چرا مشغول بودند و بر فراز سرشان عقابی تیز پر جولان می داد و با چشمان گرسنه منتظر فرصت برای شکار بزغاله بود. چون آهنگ فرود برای دریدن بزغاله کرد، عقابی دیگر سفیرکشان بر فراز سر آنها به پرواز در آمد. اما ، ابتدا در اندیشه ی در هم  کوفتن رقیب بود. دو رقیب در آسمان نبردی سخت آغاز کردند و نعره های وحشتناکشان فضا را پر کرد. ماده بز با دیدگان مضطرب خود در آسمان نگریست، سپس به بزغاله اش رو کرد و گفت: «فرزند، در نزاع خونین این دو پرنده ی بزرگ کمی اندیشه کن، آیا از چنین نزاعی ننگ  ندارند، آسمان آیا آنقدر وسیع نیست که برای هر دو ، فضایی برای زندگی مسالمت آمیز باشد. اما تو ای فرزند ، در قلب خود خدای را شاکر باش و نیاز به او ببر تا بر این دو همجنس بالدار صلح ارزانی نماید»! پس بزغاله از اعماق جان دعا کرد !

                                                        ******
کاش چاه خشکیده و بی آبی بودم، مردم در من سنگ می انداختند...برایم سبک تر و دوست داشتنی تر از آن بود که چشمه ی جوشانی باشم،مردم بر آن می گذرند و نمی نوشند...



زرین ::: شنبه 86/11/6::: ساعت 1:19 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

ابر رو بادی نمانده هر چه هست غباری از ناباوری بر روی ذهن خسته باغچه صمیمیت دلتنگی ایست ...
هر چه هست مشتی خاکستر بر روی باورهای خیس خورده مهتابی ایست  ؛
دلتنگی ها را به باد سپرده ام ؛ غافل از اینکه در این وادی حتی نسیمی نمی وزد ...
برگهای زرد پاییزی مدتهاست به خاک سپرده شده اند و جز درختان بی برگ در  ذهن منجمد شده عابران کسی دلش برای برادر کارتن خوابش نمی سوزد ...
صمیمیت باغچه چون پرنده ای ازاین دیار پر کشیده و کمتر کسی صدای گریه کودک دوره گرد یخ زده را می شنود ...
مهربانی در قصه  عاشقی ممنوع شده و دیگر سیبی در دستان زن خیابانی دیده نمی شود  ، خوشی ها محدود شده و نجابت دستخوش لقمه ای نان به خواب رفته است ...


نازنین ::: چهارشنبه 86/11/3::: ساعت 10:30 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

گاهی اوقات آنقدر این زندگی تحویلت می گیره، که دوست داری دودستی بهش بچسبی و فریاد بزنی ؛ای زندگی تا ابد با من باش .
ولی در مقابل لحظاتی پیش میاد که هیچ رقمه باهات راه نمیاد . . . . پشت سر هم بد بیاری و ناسازگاری ، هیچ چیز با هم جور در نمیاد  ، اصلآ انگار که دست به دست هم دادن تا تو رو از این دنیا و زندگی و آدماش متنفر کنن .
این حالات و فراز و نشیب ها کم و بیش واسه هر کدوم از ما ممکنه پیش بیاد ....
یکی انقدر از این خوشبختی زودگذر سر مست می شه که تحمل سختی براش غیر ممکن می شه و یکی دیگه آنقدر زیر بار غم و سختی کمر خم می کنه ومی شکنه که حتی فکر خوشی هم براش آرزو می شه .
آره  ، زندگی یعنی همین ؛ گاهی با ماست و گاهی بر ما . . . هر که با این نوسانات هماهنگ شد و به نفع خودش و زندگیش از اونها سود برد  ،برنده است و می تونه تا حدودی احساس خوشبختی کنه .
.
.
خوشبختی . . . !!!
چیزی که حتی تصور کردنش هم سخته .


علی ::: دوشنبه 86/11/1::: ساعت 3:12 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

محرم از راه رسید
بوی حسین از راه رسید
ماه حسین و عباس
آن مردان بزرگ روزگار
ماه به خود آمدن دلها
با شنیدن مظلومیت  عزیز زهرا
ناله ها برخاسته سوی آسمان
زمین و آسمان در هم کوفته از گریه های تشنه لبان
بیابان خشک و بی آب
شده زندان کودکان بی آب
بسته شده آب به روی خیمه ها
ناله کودکان العطش  گو در کربلا
عباس راهی فرات می شود
زینب در نبود برادر غمخوار کودکان می شود
مظلومیت حسین بر همگان آشکار است
نام حسین همیشه ماندگار است ....



نازنین ::: پنج شنبه 86/10/27::: ساعت 3:17 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

چرا به مهتاب قانع شدیم ، پس خورشید چی ؟!!
این روزا به خیلی از تلخیهای جوامع می خندم ، گاهی اوقات که از بیرون این آکواریوم به خودمون نگاه می کنم ، واقعا خندم می گیره ‍‍؛ از حرکاتمون  ، رفتارمون  و مشغولیاتمون . ولی خیلی زود  این خنده ها تلخ می شن که بعضی وقتامنجر به ریختن اشکها هم میشه و با سرتکان دادنهایی پر از حسرت خلاصه میشن. ( شدم ) مثل یه ماهی توی  دسته ماهیهای ترسو که با هر ضربه به شیشه با ترس و لرز مسیرمون روعوض می کنیم ، جایی رو هم که نداریم بریم ، به ناچار یه گوشه منتظر ضربه بعدی می مونیم .
ما واقعا خنده دار هستیم مگه نه !؟؟ هر کس که دید و نخندید بلد نیست بخنده یا که قبلش  از گریه دق کرده و مرده پس مجالی برای خندیدن نداره؟!!!
چند روز پیش پیرمردی توی تاکسی بهم می گفت : ببین پسر به اونی که چیزی نمی دونه و دم نمی زنه یه چوب باید زد ولی به اونی که می دونه و دم نمی زنه باید دوتا زد ... چون و چراش رو مسلمآ خودتون می دونید ! ( یعنی ( من ) هم جزء اونایی ام که باید دو تا بخوریم ؟! )
نمی دونم ... فقط کاش می شد که به جای نگاه کردن به نیمه پر لیوان ، جرات پر کردن نیمه خالی رو داشته باشیم و به این سوسوی ضعیف قناعت نکنیم .
باور کنید که جای ما فقط  اینجا نیست ... لیاقت مامیتونه دریاها باشه !


علی ::: دوشنبه 86/10/24::: ساعت 12:11 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

در امتداد خواهش دل برای رسوا نشدن از سرخی چهره گلگون شده ام ؛ سر به زیر انداخته و قطعه دوست داشتنی دل را زیر لب نجوا می کنم و آرام آرام از مقابل دیدگان معصومت به راه می افتم ، توئی که هر بار در مقابلت قرار می گیرم زیاد می برم که برای چه نزد تو آمده ام و بی هیچ کلامی راه آمده را باز می گردم ؛ هر روز و هر روز این آمدن و رفتن تکرار می شود... روزی تصمیم خود را گرفته و در آن چشمان پر از زندگیت خیره می شوم و می گویم تو مرا یاد کودکیم در آن کوچه باران زده معصومیت می اندازی ؛ یاد دستان پاک یخ زده ام به هنگام برف بازی به زیر نور مهتاب می اندازی ... با صدای آرام و مطمئن همان طور که دستان یخ زده ات را با آتش گرم می کنی می گویی آن معصومیت کوچه باران ؛ آن دستان پاک زیر نور مهتاب کجا رفته اند که اینک آنها را در دستان یک دوره گرد خیابانی جستجو می کنی .....



نازنین ::: جمعه 86/10/21::: ساعت 3:0 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

اوضاع ناامید کننده یست . خبرها و اتفاقات اخیر به هیچ وجه دور نمای خوبی از اوضاع در کشور نشان نمی دهد . نه فقط از آن رو که فشار برخی ها بیشتر شده و سرکوب شدیدتر ،یا هم میهن تعطیل شده و ایلنا منفعل. نه فقط به خاطر 5شغله بودن " الهام " و سهمیه بندی ها وتبعید معلمان وخفقان دانشگاه نه بخاطر محروم شدن از مصرف ساده ترین مواد غذایی.نه بخاطر شفاف نبودن خروج برخی رقم های میلیاردی وهزاران موارد دیگر.نه! اینها همه به جای خود مواردی توجیه ناپذیرند ، در حالیکه این روزها گویی بی تفاوتی عمیقی ما را فراگرفته . دیگر نه به خاطر تعطیلی یک روزنامه پر تیراژ ماتم زده می شویم و نه با دیدن بازداشت ها در خیابان غمگین . نه افزایش کرایه ها و قیمت ها غیر قابل هضم و نه نقض آشکار حقوق مان عجیب . گویی همه چیز را پذیرفته ایم و سرنوشت محتوم خودمان می دانیم . با قبول تمام مشکلات و محدودیت ها و فشارهای وارد بر مردم ، اما اینچنین است که ما در این ایام با گرفتن هر حقمان ، دیگر به جای اعتراضهای اصولی یا حداقل شکایت و ابراز انزجار به این فکر می کنیم که باز جای شکرش باقی ست که هنوز حق دیگری را داریم! آشکار است که برخی از قدرتهای فعلی در بستن هر راه اعتراض و انتقاد می کوشند ، ولی با این همه اراده ای هم برای شکستن این وضع دیده نمی شود. این روحیه باعث اکتفا به حداقل ها برای مردم و کم کردن هزینه برای برخی قدرتمندین می شود . عادی شدن نقض حقوق شهروندان خطریست که بیش از پیش نمود پیدا کرده است . آنچنان که مثلا" از الآن همه گی آمادگی رد صلاحیت همه نوعه را در انتخابات مجلس داریم . یا حتی به نظر می رسد روحیه جمعی اینقدر پایین آمده که اگر طرح پیشنهادی سهمیه بندی برق رییس جمهور جدی باشد ، و یا سهمینه بندی گاز در این فصل زمستان ، با کمترین هزینه مردمی قابل اجراست ؟!این افول اعتماد به نفس علاوه برافزایش حرکات غیر قابل توجیه ؛ بی شک در روابط اجتماعی ، اخلاقی و فرهنگی ما تاثیر مخربی خواهد گذاشت ، همانطور که شواهد در این چند سال اخیر موید این قضیه است . اوضاع خوب نیست . ده ها سوال در ذهنم برای برون رفت از این بی تفاوتی و عقب نشینی جامعه ، فارغ از تمام علت ها ، شکل گرفته . شاید این وظیفه روشنفکران باشد که بگویند چه می شود کرد یا شاید هم جامعه شناسان وروانشناسان . نمی دانم . اما آنچه دردناک است اینکه بعید است گوش شنوایی برای این راه حل ها پیدا شود !

علی ::: چهارشنبه 86/10/19::: ساعت 12:19 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

متن زیر بریده‏ای است از کتابچه آیه‏ حجاب اثر آیت ‏الله محمود طالقانی -ناشر:انتشارات یاس-
آیا اقلیت های مذهبی که اعتقادی به حجاب ندارند -مجبورند به علت اینکه شناخته نشوند یا به علت اینکه ظاهر را باید رعایت کنند- حجاب داشته باشند و اصولاً در اسلام رفتار پیشوایان گذشته با این اقلیت ها چگونه بوده است؟
در خلال صحبت‏ها این مساله را گفتم که حتی اجباری برای زن‏های مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیت الله خمینی نصیحتی کردند، مانند پدری که به فرزندش نصیحت می‏کند راهنماییش می‏کند که شما اینطور باشی به این سبک باشی بهتر می‏توانی روح اسلام و سنت ایرانیت را متجلی کنی .
استقلال شخصیت‏ات را حفظ کنی. وقتی نسبت به آنها اینطور نیست چطور ما می‏توانیم بگوییم که اقلیت‏های مذهبی مسیحی، زرتشتی، یهودی که اکثر اینها خصوصاً یهودی‏ها و زرتشتی‏ها من برخوردم می‏بینم روی همان سنن ایرانی که از قبل بوده مقید به حجاب‏اند، برای آنها هم اجباری نیست و در اسلام هم همیشه بارها گفتیم و گفتیم و عملاً نشان دادیم حتی اقلیت‏هایی که به اسم مذهب هستند نه اینکه مذهب صحیح باشند، مذهب ساختگی، مذهب استعماری، مذهب اسراییلی بودند و اینها وسیله استعماری و جاسوسی بودند و ما جلوگیری کردیم که متعرض آنها هم نشوند، چه رسد به اقلیت‏هایی مانند زرتشتی، یهودی‏ها، مسیحی‏ها و دیگر اقلیت‏ها که همیشه جزو این مملکت بودند مورد احترام بودند و فرقی نداشتند در زندگی اجتماعی و اقتصادی با دیگران و چه بسا آنها از خیلی مسلمان‏ها هم بهتر بوده در این مملکت خود یهودی‏ها بعضی‏ها اعتراف می‏کنند، بعضی‏ها که به اسراییل رفته‏اند و از آنجا فرار کرده‏اند، می‏گویند اینجا اصلاً زندگی ما بمراتب بهتر از اسراییل است امکانات ما در اینجا بیشتر از هر جایی است.
در کتابی که فرانس فانون نوشته به‏نام سال پنجم انقلاب الجزایر یا جامعه شناسی یک انقلاب مساله حجاب را در الجزایر خیلی عمیق و بسیار جالب مطرح می‏کند و تجزیه و تحلیل کرده که زنان الجزایر بر اثر رشد انقلابی‏شان به نتیجه رسیده‏اند که باید شخصیت خود را بالا ببرند و نگذارند که آلت دست استعمار فرانسه بشوند و ما در راه‏پیمایی‏های گذشته هم می‏دیدیم که واقعاً عده‏ای از زن‏ها با اینکه بی‏حجاب هستند ولی شعارهای اسلامی می‏دهند و عقیده به این حرکت و به این جنبش اسلامی دارند. آیا واقعاً میشود آنها را سهل‏انگار دانست یا اینکه بی‏عقیده، و رفتاری که نسبت به آنها می‏شود چگونه باید باشد؟! اصولاً این مربوط می‏شود به تلقی اسلام از زن که بر خلاف رژیم گذشته که می‏خواست چنین وانمود بکند که اسلام نظری توهین‏امیز نسبت به زن دارد و حجاب را برای این به‏وجود آورد که زن در خانه محبوس به‏ماند و فعالیت اجتماعی نکند در شرایط کنونی انقلاب ما نسبت به این مسایل چه عکس‏العملی باید داشته باشیم؟
یکی شخصیت زن و دیگری مساله حجاب و ارتباطش با مسایل اجتماعی و سیاسی و انقلابی.


برای دانلود کل متن کتابچه اینجا کلیک کنید (حجم حدود 5مگابایت)



آسمان ::: دوشنبه 86/10/17::: ساعت 2:9 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

<      1   2   3   4   5   >>   >
طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>